عشقانه ها سایت تفریحی فرهنگی مذهبی دانلود و...
| ||
|
زمـآن هیـج دردی را دوآ نکــرد..
این مَن بودَم
که به مــرور زمـآن
و بـآ این هـَمه،
چه اجبـآر سخـتی اســت، و بـآور کنیــد که من خوشحـالــَم!
دلمو از مال دنیا به تو هدیه داده بودم با تموم بی پناهی ، به تو تکیه داده بودم اول از همه برایت آرزومندم که عاشق شوی، ویکتور هوگو عشق همیشه جوری می آید که تو نمی فهمی ادامه مطلب گاهی چنان بدم که مبادا ببینیم ای کاش احساسم گلی می بود ، میریخت عطرش را به دامانت
پایــیـز ؛ فـصلی پـــر از احـسـاس وقتی که تو بارانی میشوی در آسمان چشمانت غرق میشوم و فراموش میکنم که هوا پاییزی است. برخیز تا پنجرهها را به روی خزان ببندیم، بیم دارم خزان خاطراتمان را غارت کند. باغچه از حجم علفهای هرز سکوت انباشته شده. از خلوت کوچه دلم میگیرد و هنوز در انتظار بارانی شدن چشمانت هستم. هر چند که میدانم بارانی شدن، دل آسمانی میخواهد. ادامه مطلب
هوا سنگین بود ، نفسهایم به سختی بالا می آمد ، دل آسمان هم مانند دل من گرفته بود ؛ دلش پر بود ، داشت میغرید ، انگار از همه گلایه داشت ، میخواست خود را خالی کند ؛ خوش بحال آسمان ، خود را چه راحت خالی میکند ، چه راحت میگرید و چه راحت آرام میشود ؛ کاش چشمانم آسمانی بود ؛ تمام فضای جنگل پر بود از آواز باران ؛ گاه گاهی صدای کوفتن نوک دارکوبی به تن خسته درختی کهنه به گوش میرسید. آسمان هنوزم گریه میکرد ، انگار تمامی نداشت . من هم بارانی شدم ، بغضم را شکستم ، چشمانم را آسمانی کردم ، فریاد زدم ، دلم را از گلایه ها خالی کردم ، دلم را با دل آسمان پیوند زدم . حال هردو آبی شدیم ، کینه ها را پاک کردیم و آرام گرفتیم . سرزنشم مکن اگر از همه پا کشیده ام ، تبع لطیف آدمی ، با همه سر نمیکند . . . . . . یادمان باشد ، لابلای ابرها تکه ای رنگین کمان پنهان کرده ایم تا فردا روزگارمان را سیاه و سفید نگذرانیم . . . ادامه مطلب وقتی تو با من نیستی از من چه می ماند از من جز این هر لحظه فرسودن چه می ماند غیر از خیالی خسته از تکرار تنهایی
خداوندا عيبم مكن اي دوست اگر زار بگريم از همون لحظه اول که تو قلبم پا گذاشتی قلبمو ازم گرفتی و یه جایی جا گذاشتی منو کشتی ٬منوکشتی٬ منو قلبمو سوزوندی رفتی و رو همه حرفات خیلی راحت پا گذاشتی خودت اما خوب میدونی منو با راز نگاهت توی این شهر غریب رفتی و تنها گذاشتی رفتی و ازم گرفتی همه ی دارو ندارم به جز اندوه و غم و غم دیگه چیزی جا نذاشتی رفتی و حتی نگفتی یه کلام خدا نگهدار حتی یه بوس کوچولو روی گونه هام نذاشتی هرکس جای من بود ، می بُرید اما من هنوز می دوزم ، چشم امید به راه . . . . . . فراموش کردنت کار آسانی است کافی است دراز بکشم ، چشمهایم را ببندم و نفس نکشم ! ادامه مطلب نبسته ام به کس دل دوباره واژه به واژه ترانه می بافم ... برای بودن با تو بهانه می بافم گرگ هم که باشی عاشق بره ای خواهی شد که تو را به علف خوردن وا می دارد و رسالت عشق این است شدنِ آنچه نیستی ! . . . اگه عاشقت نبودم ، پا نمی داد این ترانه بی خیال بد بیاری ، زنده باد این عاشقانه . . . ادامه مطلب هر چند که دلتنگ تر از تنگ بلورم
با کوه غمت سنگ تر از سنگ صبورم
اندوه من انبوه تر از دامن الوند
بشکوه تر از کوه دماوند غرورم
یک عمر پریشانی دل بسته به مویی است
تنها سر مویی ز سر موی تو دورم
ای عشق به شوق تو گذر می کنم از خویش
تو قاف قرار من و من عین عبورم
بگذار به بالای بلند تو ببالم
کز تیره ی نیلوفرم و تشنه ی نورم
![]() دلم را پيش خود پابند كردي ولي گفتي تو يك دنياي دردي . . . تمام روز و شب با بيقراري به شوق روي تو بيدار هستم ادامه مطلب پاشو ای مست که دنیا همه دیوانهی تست استاد زنده یاد شهریار بی تو ،من کجا روم؟کجا روم؟ هستی من از تو مانده یادگار، من به پای خود به دامت آمدم ، من مگر زدست خود کنم فرار! تا لبم، دگر نفس نمی رسد، ناله ام به گوش ... نمی رسد، می رسی به کام دل که بشنوی: ناله ای ازین قفس نمی رسد...! من که از کوی تو بیرون نرود پای خیالم / نکند فرق به حالم چه برانی چه بخوانی چه به اوجم برسانی چه به خاکم بکشانی / نه من آنم که برنجم ، نه تو آنی که برانی . . . . . . اسپند دود می کنم ، برای عشقمان هر شب میان راز و نیاز های شبانه نکند جادوگر زشت بی تفاوتی ، چشممان بزند . . . ادامه مطلب من از کجا پند از کجا باده بگردان ساقیا قسم به مطلع هر شعر نیمه کاره ی تو به هر بهانه ی زیبای شعرواره ی تو دلم برای تو و شعرهای تو تنگ است برای هرغزل و هرچه استعاره ی تو تویی نهاد تمامی خنده های دلم و من ادامه ی لبخند تو،گزاره ی تو که جمله های دلم با تو می شود تکمیل و چند جمله ی زیبا به یک اشاره ی تو تو زود پر زدی از این قفس که تاریک است چه خوب آمده این بار استخاره ی تو و زیر نامه ی آخر که می شود امضا: کسی شبیه غزلها. منم! ستاره ی تو! ستاره رسولی خسته بر راهت رسیدم جام عشق را سر کشیدم معرفت جاه و مقام نیست به هر کس ندهند معرفت راه و مرامیست که به هرکس ندهند معرفت عشق خدائیست به هر نفس ندهند معرفت بذر نشکفته عشقیست به نا رس ندهند . . . . . . تو ای سمبل معرفت ! کجایی ؟ سلام این هم رسم توست ، دوستی بی کلام ندیدم کسی ، هیچ مانند تو یک روز خوب ، یک روز بد ... بی مرام . . . ادامه مطلب گفتی برو اما یقین کن بر نمیگردم حالا که از چشمان تو عزم سفر کردم آن روز یادت هست با ساز تو میخواندم : (( امشب سر هر کوچه دنبال تو می گردم )) ؟ دیگر برایت یک قدم هم بر نمیدارم تنها نه از تو , از خودم , از عشق دلسردم این روز ها ماه است تسکین دل تنگم با شهریار ملک غم انگار همدردم * آنروز وقتی نامه ام را پس فرستادی حس کردم از شهر نگاهت تا ابد طردم حتما پشیمان می شوی روزی که می بینی با یک فرشته عین قرص ماه میگردم
نشسته در تب حال و هوای چشمانت کسی که لک زده قلبش برای چشمانت بهشت را به بها میدهند شکی نیست نشان چشم چرانی بهای چشمانت برای خلق چنین نقش های دل چسبی چقدر حوصله کرده خدای چشمانت ؟ درون قاب نگاهت کشیده است انگار دو بچه آهوی زیبا به جای چشمانت سکوت کرده ای اما غمین و بغض آلود به گوش می رسد اینک صدای چشمانت؟ نگاه من به تنش کرده جامه احرام مگر قدم بزند در صفای چشمانت ![]() وقتی که خوابی نیمه شب، تو را نگاه میکنم زیباییات را با بهار گاه اشتباه میکنم از شرم سر انگشت من پیشانیات تر میشود گیسوت تابی میخورد، میلغزد از بازوی تو چون برگ گل در بسترم میگسترانی بوی خود آسیمه میخیزم ز خواب، تو نیستی اما دگر من بی تو میمیرم نرو، من بی تو میمیرم بمان در خواب آخر عشق من در برگ گل پیچیدمت بینشپژوه. |
|
[ طراحی : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin ] |