عشقانه ها
سایت تفریحی فرهنگی مذهبی دانلود و...
نويسندگان
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان عشقانه ها و آدرس ela86.com لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





پيوندهای روزانه

زمـآن هیـج دردی را دوآ نکــرد.. 

این مَن بودَم 

که به مــرور زمـآن عـآدت کردم.. 

و بـآ این هـَمه،

چه اجبـآر سخـتی اســت،خنده...

و بـآور کنیــد که من خوشحـالــَم!

 

 

 

[ چهار شنبه 12 مهر 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

 دلمو از مال دنیا به تو هدیه داده بودم

با تموم بی پناهی ، به تو تکیه داده بودم
هر بلایی سرم اومد ، همه زجری که کشیدم
همه رو به جون خریدم ،ولی از تو نبریدم
هر جا بودم با تو بودم ، هر جارفتم تو رو دیدم
تو سبک شدن ،تو رویا ، همه جا به تو رسی
اگه احساسمو کشتی ، اگه از یاد منو بردی
اگه رفتی بی تفاوت ، به غریبه سر سپردی
بدون اینو که دل من شده جادو به طلسمت
یکی هست اینور دنیا که تو یادش مونده اسمت


[ سه شنبه 11 مهر 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

 اول از همه برایت آرزومندم که عاشق شوی،
و اگر هستی، کسی هم به تو عشق بورزد،
و اگر اینگونه نیست، تنهائیت کوتاه باشد،
و پس از تنهائیت، نفرت از کسی نیابی.
آرزومندم که اینگونه پیش نیاید، اما اگر پیش آمد،
بدانی چگونه به دور از ناامیدی زندگی کنی…

ویکتور هوگو

[ دو شنبه 10 مهر 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

 عشق همیشه جوری می آید که تو نمی فهمی
و جوری می رودکه تمام دنیا می فهمند
بد دردی است
عاشقی …!
.
.
.
عشق، اگر عشق باشد…
ناممکن ترین ها را امکان می بخشد
تنها برکه ای ست که می توانی در آن غرق شوی و اما نفس بکشی!


ادامه مطلب
[ دو شنبه 10 مهر 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

 گاهی چنان بدم که مبادا ببینیم
حتی اگر به دیده رویا ببینیم

من صورتم که به صورت شعرم شبیه نیست
بر این گمان مباش که زیبا ببینم

شاعر شنیدنی ست ولی میل،میل ِ توست
آماده ای که بشنوی ام یا ببینیم ؟

این واژه ها صراحت ِ تنهایی من اند
با این همه مخواه که تنها ببینیم

مبهوت می شوی اگر از روزن ات شبی
بی خویش در سماع غزل ها ببینیم

یک قطره ام و گاه چنان موج می زنم
در خود که ناگزیری دریا ببینیم

شب های شعر خوانی من بی فروغ نیست
اما تو با چراغ بیا تا ببینیم

[ دو شنبه 10 مهر 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

 ای کاش احساسم گلی می بود ، میریخت عطرش را به دامانت
یا مثل یک پروانه پر میزد ، رقصان به روی طاق ایوانت
ای کاش احساسم کبوتر بود ، بر بام قلبت آشیان میکرد
از دست تو یک دانه برمیچید ، عشقی به قلبت میهمان میکرد
ای کاش احساسم درختی بود 
، تو در پناه سایه اش بودی
یا مثل شمعی در شبت میسوخت ، تو مست در میخانه اش بودی
ای کاش احساسم صدایی داشت ، از حال و روزش با تو دم میزد
مثل هزاران دانه برفی ، سرما به جان دشت غم میزد
ای کاش احساسم هویدا بود ، در بستر قلبم نمی آسود
یا در سیاهی دو چشمانم ، خاموش نمیگشت و نمی آلود
ای کاش احساسم قلم میگشت ، تا در نهایت جمله ای میشد
یعنی که “دوستت دارم”ی میگشت ، تا معنی احساس من میشد !

[ یک شنبه 9 مهر 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

پایــیـز ؛ فـصلی پـــر از احـسـاس

وقتی که تو بارانی می‌شوی در آسمان چشمانت غرق می‌شوم و فراموش می‌کنم که هوا پاییزی است. برخیز تا پنجره‌ها را به روی خزان ببندیم، بیم دارم خزان خاطراتمان را غارت کند. باغچه از حجم علفهای هرز سکوت انباشته شده. از خلوت کوچه دلم می‌گیرد و هنوز در انتظار بارانی شدن چشمانت هستم. هر چند که می‌دانم بارانی شدن، دل آسمانی می‌خواهد.

 


ادامه مطلب
[ یک شنبه 9 مهر 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

هوا سنگین بود ، نفسهایم به سختی بالا می آمد ،

دل آسمان هم مانند دل من گرفته بود ؛
 کاش بغض آسمان بترکد تا مثل بغض من آزارش ندهد .

دلش پر بود ، داشت میغرید ، انگار از همه گلایه داشت ،

 میخواست خود را خالی کند ؛

خوش بحال آسمان ، خود را چه راحت خالی میکند  ،

چه راحت میگرید و چه راحت آرام میشود ؛

کاش چشمانم آسمانی بود ؛

تمام فضای جنگل پر بود از آواز باران ؛

گاه گاهی صدای کوفتن نوک دارکوبی به تن خسته درختی

کهنه به گوش میرسید.

آسمان هنوزم گریه میکرد ، انگار تمامی نداشت .

من هم بارانی شدم ، بغضم را شکستم ، چشمانم را آسمانی کردم ،

فریاد زدم ، دلم را از گلایه ها خالی کردم ،

دلم را با دل آسمان پیوند زدم  .

حال هردو  آبی شدیم ، کینه ها را پاک کردیم و آرام گرفتیم .

[ شنبه 8 مهر 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

 سرزنشم مکن اگر از همه پا کشیده ام ، تبع لطیف آدمی ، با همه سر نمیکند . . .

.

.

.

 یادمان باشد ، لابلای ابرها تکه ای رنگین کمان پنهان کرده ایم

تا فردا روزگارمان را سیاه و سفید نگذرانیم . . .


ادامه مطلب
[ شنبه 8 مهر 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

 وقتی تو با من نیستی از من چه می ماند

از من جز این هر لحظه فرسودن چه می ماند
از من چه می ماند جز این تکرار پی در پی
تکرار من در من مگر از من چه می ماند

غیر از خیالی خسته از تکرار تنهایی
غیر از غباری در لباس تن چه می ماند
از روزهای دیر بی فردا چه می آید؟


از لحظه های رفته ی روشن چه می ماند؟

[ شنبه 8 مهر 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

خداوندا
من از تنهایی و برگ ریزان پاییز، من از سردی زمستان
من از تنهایی و دنیای بی تو میترسم
خداوندا
من از دوستان بی مقدار، من از همراهان بی احساس
من از نارفیقی های این دنیا میترسم
خداوندا
من از احساس بیهوده بودن، من از چون حباب آب بودن
من از ماندن چو مرداب میترسم
خداوندا
من از مرگ محبت، من از اعدام احساس به دست دوستان دور یا نزدیك میترسم
خداوندا
من از ماندن میترسم، من از رفتن میترسم
خداوندا
من از خود نیز میترسم
خداوندا پناهم ده

[ جمعه 7 مهر 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

 عيبم مكن اي دوست اگر زار بگريم
بگذار بگيريم من و  بگذار بگريم
بگذار كه چون مرغ گرفتار بنالم
بگذار كه چون كودك بيمار بگريم
مي خوردن من بهر طرب نيست خدا را
حالي است كه بي طعنه اغيار بگريم
تنها نه بحال خود از اين مستي هر شب
بر حالت اين مردم هشيار بگريم
برهر كه در اين دام مصيبت شده پابند
بر شاه و گدا، پير وجوان ، زار بگريم
بر لاله نو سر زده از دامن هامون
بر غنچه نشكفته گلزار بگريم
زين عهد و وفائي كه جهانراست هر آنكو
بگذاشته لب بر لب دلدار بگريم
اين كاسه سر ها همه خاك است بفردا
بگذار كه با زمزمه تار بگريم
جا دارد اگر تابصف حشر عمادا
پبوسته از اين بخت نگونساز بگريم

[ جمعه 7 مهر 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

 از همون لحظه اول که تو قلبم پا گذاشتی

قلبمو ازم گرفتی و یه جایی جا گذاشتی

منو کشتی ٬منوکشتی٬ منو قلبمو سوزوندی

رفتی و رو همه حرفات خیلی راحت پا گذاشتی

خودت اما خوب میدونی منو با راز نگاهت

توی این شهر غریب رفتی و تنها گذاشتی

رفتی و ازم گرفتی همه ی دارو ندارم

به جز اندوه و غم و غم دیگه چیزی جا نذاشتی

رفتی و حتی نگفتی یه کلام خدا نگهدار

حتی یه بوس کوچولو روی گونه هام نذاشتی

[ پنج شنبه 6 مهر 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

 هرکس جای من بود ، می بُرید

اما من هنوز می دوزم ، چشم امید به راه . . .

.

.

.

فراموش کردنت کار آسانی است

کافی است دراز بکشم ، چشمهایم را ببندم و نفس نکشم !


ادامه مطلب
[ پنج شنبه 6 مهر 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

 نبسته ام به کس دل
نبسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج
رها رها رها من

ز من هر آن که او دور
چو دل به سينه نزديک
به من هر آنکه نزديک 
از او جدا جدا من

نه چشم دل به سويي
نه باده در سبويي
که تر کنم گلويي
به ياد آشنا من

ستاره ها نهفته
در آسمان ابري
دلم گرفته اي دوست
هواي گريه با من
هواي گريه با من

[ چهار شنبه 5 مهر 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

 دوباره واژه به واژه ترانه می بافم ... برای بودن با تو بهانه می بافم
و تارهای نگاه تو را که بی همتاست ... به پود خاطره ای عاشقانه می بافم 
درون خانه ای از التماس دستانم ... تمام شعر تو را عارفانه می بافم
به این امید که فردا دوباره می آیی ... دعای وصل تو را من شبانه می بافم 
دوباره قصه مرداب را نگو بانو ... تو فرصتی بده خود را روانه می بافم 
شبیه رود بزرگی که در پی دریاست ... نگاه بحر تو را بی کرانه می بافم
درخت زندگیم ریشه کن شده اما ... امید زندگی من: جوانه می بافم
اگر اراده کنی می رسم به آغوشت ... و توی قلب تو من آشیانه می بافم

[ چهار شنبه 5 مهر 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

 گرگ هم که باشی

عاشق بره ای خواهی شد

که تو را به علف خوردن وا می دارد

و رسالت عشق این است

شدنِ آنچه نیستی !

.

.

.

اگه عاشقت نبودم ، پا نمی داد این ترانه

بی خیال بد بیاری ، زنده باد این عاشقانه . . .


ادامه مطلب
[ سه شنبه 4 مهر 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

 

[ دو شنبه 3 مهر 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]
 هر چند که دلتنگ تر از تنگ بلورم
با کوه غمت سنگ تر از سنگ صبورم
اندوه من انبوه تر از دامن الوند
بشکوه تر از کوه دماوند غرورم
یک عمر پریشانی دل بسته به مویی است
 
تنها سر مویی ز سر موی تو دورم
ای عشق به شوق تو گذر می کنم از خویش
تو قاف قرار من و من عین عبورم
بگذار به بالای بلند تو ببالم
کز تیره ی نیلوفرم و تشنه ی نورم
 
[ دو شنبه 3 مهر 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

دلم را پيش خود پابند كردي ولي گفتي تو يك دنياي دردي
غرورم را شكستي بي تفاوت برو فكر كن هميشه خيلي مردي

.

.

.

تمام روز و شب با بيقراري به شوق روي تو بيدار هستم
اگرچه بي غرورم زنده اما به شوق لحظ? ديدار هستم !


ادامه مطلب
[ دو شنبه 3 مهر 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

 پاشو ای مست که دنیا همه دیوانه‌ی تست 
همه آفاق پر از نعره‌ی مستانه‌ی تست 
در دکان همه باده فروشان تخته است 
آن که باز است همیشه در میخانه‌ی تست 
دست مشاطه‌ی طبع تو بنازم که هنوز 
زیور زلف عروسان سخن شانه‌ی تست 
ای زیارتگه رندان قلندر برخیز 
توشه‌ی من همه در گوشه‌ی انبانه‌ی تست 
همت ای پیر که کشکول گدائی در کف 
رندم و حاجتم آن همت رندانه‌ی تست 
ای کلید در گنجینه‌ی اسرار ازل 
عقل دیوانه‌ی گنجی که به ویرانه‌ی تست 
شمع من دور تو گردم به کاخ شب وصل 
هر که توفیق پری یافته پروانه‌ی تست 
همه غواص ادب بودم و هر جا صدفیست 
همه بازش دهن از حیرت دردانه‌ی تست 
زهره گو تا دم صبح ابد افسون بدمد 
چشمک نرگس مخمور به افسانه‌ی تست 
ای گدای سرخوانت همه شاهان جهان 
شهریار آمده دربان در خانه‌ی تست

استاد زنده یاد شهریار

[ یک شنبه 2 مهر 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

 بی تو ،من کجا روم؟کجا روم؟

هستی من از تو مانده یادگار،

من به پای خود به دامت آمدم ،

من مگر زدست خود کنم فرار!

تا لبم، دگر نفس نمی رسد،

ناله ام به گوش ... نمی رسد،

می رسی به کام دل که بشنوی:

ناله ای ازین قفس نمی رسد...!

[ پنج شنبه 30 شهريور 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

 من که از کوی تو بیرون نرود پای خیالم / نکند فرق به حالم چه برانی چه بخوانی

چه به اوجم برسانی چه به خاکم بکشانی / نه من آنم که برنجم ، نه تو آنی که برانی . . .

.

.

.

اسپند دود می کنم ، برای عشقمان

هر شب

میان راز و نیاز های شبانه

نکند جادوگر  زشت بی تفاوتی ، چشممان بزند . . .


ادامه مطلب
[ پنج شنبه 30 شهريور 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

من از کجا پند از کجا باده بگردان ساقیا
آن جام جان افزای را برریز بر جان ساقیا
بر دست من نه جام جان ای دستگیر عاشقان
دور از لب بیگانگان پیش آر پنهان ساقیا
نانی بده نان خواره را آن طامع بیچاره را
آن عاشق نانباره را کنجی بخسبان ساقیا
ای جان جان جان جان ما نامدیم از بهر نان
برجه گدارویی مکن در بزم سلطان ساقیا
اول بگیر آن جام مه بر کفه آن پیر نه
چون مست گردد پیر ده رو سوی مستان ساقیا
رو سخت کن ای مرتجا مست از کجا شرم از کجا
ور شرم داری یک قدح بر شرم افشان ساقیا...

[ پنج شنبه 30 شهريور 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

 قسم به مطلع هر شعر نیمه کاره ی تو

به هر بهانه ی زیبای شعرواره ی تو

دلم برای تو و شعرهای تو تنگ است

برای هرغزل و هرچه استعاره ی تو

تویی نهاد تمامی خنده های دلم

و من ادامه ی لبخند تو،گزاره ی تو

که جمله های دلم با تو می شود تکمیل

و چند جمله ی زیبا به یک اشاره ی تو

تو زود پر زدی از این قفس که تاریک است

چه خوب آمده این بار استخاره ی تو

و زیر نامه ی آخر که می شود امضا:

کسی شبیه غزلها. منم! ستاره ی تو!

ستاره رسولی

[ سه شنبه 28 شهريور 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

   خسته بر راهت رسیدم جام عشق را سر کشیدم

                                                    در کمان ابروانت عشق را من جمله دیدم

   در تمام عاشقان من جز تو معشوقی ندیدم

                                                    در پس آن خنده هایت نور دیدم فهم دیدم

    در نگاه گل فشانت طعم دنیا را چشیدم

                                                  وانگه آن چشمان ندیدم زندگی را تیره دیدم 

    گر خم ابرو بدیدم دل از این دنیا بریدم

                                                 من در آن رخسار زیبا از لبانت بوسه چیدم

[ سه شنبه 28 شهريور 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

 معرفت جاه و مقام نیست به هر کس ندهند

معرفت راه و مرامیست که به هرکس ندهند

معرفت عشق خدائیست به هر نفس ندهند

معرفت بذر نشکفته عشقیست به نا رس ندهند . . .

.

.

.

تو ای سمبل معرفت ! کجایی ؟ سلام

این هم رسم توست ، دوستی بی کلام

ندیدم کسی ، هیچ مانند تو

یک روز خوب ، یک روز بد ... بی مرام . . .


ادامه مطلب
[ یک شنبه 26 شهريور 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

 گفتی برو اما یقین کن بر نمیگردم

حالا که از چشمان تو عزم سفر کردم

آن روز یادت هست با ساز تو میخواندم :

(( امشب سر هر کوچه دنبال تو می گردم )) ؟

دیگر برایت یک قدم هم بر نمیدارم

تنها نه از تو ,  از خودم , از عشق دلسردم

این روز ها ماه است تسکین دل تنگم

با شهریار ملک غم انگار همدردم *

آنروز وقتی نامه ام را پس فرستادی

حس کردم از شهر نگاهت تا ابد طردم

حتما پشیمان می شوی روزی که می بینی

با یک فرشته عین قرص ماه میگردم

[ یک شنبه 26 شهريور 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

نشسته در تب حال و هوای چشمانت

کسی که لک زده قلبش برای چشمانت

بهشت را به بها میدهند شکی نیست

نشان چشم چرانی بهای چشمانت

برای خلق چنین نقش های دل چسبی

چقدر حوصله کرده خدای چشمانت ؟

درون قاب نگاهت کشیده است انگار

دو بچه آهوی زیبا به جای چشمانت

سکوت کرده ای اما غمین و بغض آلود

به گوش می رسد اینک صدای چشمانت؟

نگاه من به تنش کرده جامه احرام

مگر قدم بزند در صفای چشمانت


[ یک شنبه 26 شهريور 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

 وقتی که خوابی نیمه شب، تو را نگاه می‌کنم

زیبایی‌ات را با بهار گاه اشتباه می‌کنم

از شرم سر انگشت من پیشانی‌ات تر می‌شود
عطر تنت می‌پیچد و دنیا معطر می‌شود

  گیسوت تابی می‌خورد، می‌لغزد از بازوی تو
از شانه جاری می‌شود چون آبشاری موی تو

چون برگ گل در بسترم می‌گسترانی بوی خود
من را نوازش می‌کنی بر مهربان زانوی خود

آسیمه می‌خیزم ز خواب، تو نیستی اما دگر
ای 
عشق من بی من کجا؟ تنها نرو من را ببر

من بی تو می‌میرم نرو، من بی تو می‌میرم بمان
با من بمان زین پس دگر هر چه تو می‌گویی همان

در خواب آخر عشق من در برگ گل پیچیدمت
می‌خوابم ای زیباترین در خواب شاید دیدمت

بینش‌پژوه.

[ سه شنبه 21 شهريور 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 28 صفحه بعد
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید.امیدوارم لحظات خوبی را در این وبلاگ داشته باشید.
امکانات وب

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1027
بازدید دیروز : 1414
بازدید هفته : 9454
بازدید ماه : 19498
بازدید کل : 299976
تعداد مطالب : 4364
تعداد نظرات : 1580
تعداد آنلاین : 1

فروش بک لینکطراحی سایتعکس