عشقانه ها سایت تفریحی فرهنگی مذهبی دانلود و...
| ||
|
ما همه با زندگی معامله می کنیم …! پشت سرم حرف بود…
ادامه مطلب حس خوب داشتن . ادامه مطلب
نمی دانم چه می خواهم خدایا ، به دنبال چه می گردم شب و روز چه می جوید نگاه خسته من ، چرا افسرده است این قلب پرسوز ز جمع آشنایان می گریزم ، به کنجی می خزم آرام و خاموش نگاهم غوطه ور در تیرگیها ، به بیمار دل خود می دهم گوش گریزانم از این مردم که با من، به ظاهر همدم و یکرنگ هستند ولی در باطن از فرط حقارت ، به دامانم دو صد پیرایه بستند از این مردم که تا شعرم شنیدند ، برویم چون گلی خوشبو شکفتند ولی آن دم که در خلوت نشستند ، مرا دیوانه ای بدنام گفتند دل من ای دل دیوانه من ، که می سوزی از این بیگانگی ها مکن دیگر ز دست غیر فریاد ، خدا را بس کن این دیوانگی ها (( فروغ فرخزاد ))
هيچ شباهتی به يوسف ندارم... نه رسولم,نه زيبايم,نه براي كسي عزيزم,نه چشم به راهي دارم... فقط... در " چاه " افتاده ام!!!
فاصله ها دروغ هستند وقتی مهربانی ات از دور هم احساس می شود . . . چه زیبا گفت مترسک ، وقتی نمی شود به سمتت آمد ، همین یک پا هم اضافی است ادامه مطلب می آیی . . . ادامه مطلب دل ساده (مرحوم حسین پناهی) رنگ مهتاب نبود
امتداد فاصله از اعتبار عاطفه نمی کاهد همیشه هستی ، همین حوالی . . . . . . دلت را به هر کسی نسپار این روزها برخی ها از سپرده ات هم بهره میخواهند . . . ادامه مطلب
کجا هستی ؟ به آسمان نگاه کن ، بگذار دلخوشی ام این باشد که آسمانمان یکیست ادامه مطلب خواستی دیگه نباشی ، آفرین ، چه با اراده لعنت به دبستانی که تو از درس هایش فقط تصمیم کبری را آموختی . . . . . . بوسه" بهترین سرقتِ دنیاست چون هم دزیدیش حال میده هم پس دادنش . . . ادامه مطلب اول از همه برایت آرزومندم که عاشق شوی، ویکتور هوگو شنیده ام که تو عکس شکسته می کشی با رنگ
آسمان بارانیست می توان از عشق نوشت و داد کرد (می توان از رفته یاران یاد کرد) می توان بر آسمان قلبی کشید می توان از بی کسی ها پر کشید می توان از خون گل سرخی نوشت می توان از شور عشقی یاد کرد می توان فهمید راز عشق را می توان عاشق شد و دیدار کرد نگفته بودم! پیش از خدا حافظی حافظه ی باران را مرور کنی؟ و از میان تمام رویاهایش نگفته بودم! واژه ها مقدس اند وحادثــــــــــــــه هیچ وقت خبرت نمی کند؟! در کوچه های قهوه ای کویری تشنه ی قطره ای سلامم سرکش بودم به حیله رامم کردی / ای افسونگر ، چه پخته خامم کردی خوش چرخاندی کمند گیسویت را / در تاریکی اسیر دامم کردی . . . . . .
دیدی ای حافظ که کنعان دلم بی ماه شد عاقبت با عشق و غم کوه امیدم آب شد گفته بودی یوسف گمگشته باز آید ولی یوسف من تا قیامت همنشین چاه شد ادامه مطلب میان ماندن و نماندن چقد دلواپسی سخته / چقد دلشوره بی رحمه دارم دق میکنم بی تو / دلت اینو نمیفهمه . . . . . . سحر دیدم درخت ارغوانی / کشیده سر به نام خسته جانی به گوش ارغوان آهسته گفتم / بهارت خوش که فکر دیگرانی ادامه مطلب
حس می کنم ، حسم به تو حسی نو است من عاشق آن گلم که در بیابان عشق پژمرده شد
ولی منت باران نکشید . . . . . . تقدیم به کسی که کنارم نیست ولی حس بودنش به من شوق زیستن میدهد . . . ادامه مطلب
کاش می شد در زمان عاشقی
چه فرقی میکند مهره سیاه باشم یا سفید . . . . تو آدم ادامه مطلب گفتی : غزل بگو ! چه بگویم؟ مجال کو؟ شیرین من ، برای غزل شور و حال کو؟ پر می زنـد دلم بـه هـوای غـزل ، ولی گیرم هوای پـر زدنـم هست ، بال کو؟ گیـرم بـه فـال نیک بگیـرم بـهـار را چشم و دلـی بـرای تماشا و فـال کو؟ تقویـم چـار فـصـل دلـم را ورق زدم آن برگـهـای سبز سـر آغاز سـال کو؟ رفتیم و پرسش دل مـا بی جواب ماند حال سـؤال و حوصلـه قیل و قال کو؟
|
|
[ طراحی : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin ] |