عشقانه ها سایت تفریحی فرهنگی مذهبی دانلود و...
| ||
|
یک درخت میتواند شروع یک جنگل باشد؛ یک لبخند میتواند آغازگر یک دوستی باشد؛ یک دست میتواند یاریگر یک انسان باشد؛ یک واژه میتواند بیانگر هدف باشد؛ … یک شمع میتواند پایان تاریکی باشد؛ یک خنده میتواند فاتح دلتنگی باشد؛ امید میتواند رافع روحتان باشد؛ یک نوازش میتواند راوی مهرتان باشد؛ یک زندگی میتواند خالق تفاوت باشد؛ امروز آن “یک” باشید… یوسف و زلیخا را بی خیال !
ادامه مطلب
ما همه با زندگی معامله می کنیم …!
” دل ” اتفاقی ترین اشتباه دنیاست ! بسته میشود آنجا که نباید کنده میشود از جایی که نباید . . . . . . به دید و بازدید عید با در بسته قلبت روبرو شدم طبق رسم قدیمی نوشتم آمدم ، نبودی رفتم که شاید بیایی . . .
ادامه مطلب زندگی بافتن یک قالیست... نه همان نقش و نگاری که خودت میخواهی! نقشه را اوست که تعیین کرده، تو در این بین فقط میبافی... نقشه را خوب ببین! نکند آخر کار، قالی زندگیت را نخرند! به ملازمان سلطان که رساند این دعا را که به شکر پادشاهی ز نظر مران گدا را ز رقیب دیوسیرت به خدای خود پناهم مگر آن شهاب ثاقب مددی دهد خدا را مژه سیاهت ار کرد به خون ما اشارت ز فریب او بیندیش و غلط مکن نگارا دل عالمی بسوزی چو عذار برفروزی تو از این چه سود داری که نمیکنی مدارا همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی به پیام آشنایان بنوازد آشنا را چه قیامت است جانا که به عاشقان نمودی دل و جان فدای رویت بنما عذار ما را به خدا که جرعهای ده تو به حافظ سحرخیز که دعای صبحگاهی اثری کند شما را لحظه های با تو بودن … از عمرم حساب نمی شوند ادامه مطلب دلتنگم نه برای کسی از بی کسی … . . . بــه ایــن فـکــر مـیـکـنم ادامه مطلب نه به پیش روی من , تا چشم یاری میکند , دریاست ! برگرد و نگاه کن از من چه ساخته ای! ادامه مطلب به خاک پای عزیزت که عهد نشکستم زمن بریدی وبا هیچکس نپیوستم کجا روم که بمیرم بر آستان امید ؟ اگر به دامن وصلت نمی رسد دستم شگفت مانده ام از بامداد روز وداع که بر نخاست قیامت چو بی تو نشستم بلای عشق تو نگذاشت پارسا درپارس یکی منم که ندانم نماز چون بستم نماز کردم واز بی خودی ندانستم که در خیال تو عقد نماز چون بستم نماز مست شریعت روا نمی دارد نماز من که پذیرد که شب وروز مستم ؟ چنین که دست خیالت گرفت دامن من چه بودی ار برسید ی به دامنت دستم من از کجاوتمنای وصل تو زکجا اگر چه آب حیاتی هلاک خود جستم سعدی شیرازی تــــاریــک بــــاد .. ادامه مطلب سلامتیه اون پسری که . . . حتی لوک خوش شانس هم همیشه آخرش تنهایی به سمت غروب می رفت...!!! با اینکه لوک بود... با اینکه خوش شانس بود...!!! دیوانه ای راگفتند:چه خواهی ازخدای خویش ؟ . . . قلبم را عصب کشی کرده ام ادامه مطلب
ادامه مطلب تمام غصهها از همان جایی آغاز میشوند که حالیا معجزه باران را باور کن ادامه مطلب لحظه هایم نازنیند ، وقتی حضور نازنین تو را دارم ! چگونه دم از تنهایی توانم زد وقتی که لحظه لحظه ی عمرم آکنده از عطر حضور توست ؟! نه ! من تنها نیستم ! این تنهایی من است که تنهاست ! . . . تو رفتهای و من از تنهایی ککَم هم نمیگزد دیگر! حالا باز هم بگو دروغ گفتن بلد نیستی! ادامه مطلب من هستم... زنده ام. نفس می کشم... هنوز گاهی اوقات دیوانه می شوم و بی هوا به سرم می زند تمام مسیر محل کارم را تا خانه پیاده بیایم.. هوس می کنم تنها قدم بزنم... تنها گریه کنم... تنها گوشه ای ساعت ها بنشینم و زندگی ام را مرور کنم. اما هنوز هستم.. هنوز عاشق بارانم... هنوز بوی اقاقیا... بوی نعنا.. بوی چای تازه دم مادرم را دوست دارم
گفت : دوستت دارم هر چه گشتم مثل تو پیدا نشد گفتم : خوب گشتی ؟ گفت : آره گفتم : اگه دوستم داشتی نمی گشتی . . . . . . آرزو کن با من که اگر خواست زمستان برود گرمی ِ دست ِ تو اما باشد آرزو کن با من “ما” ی ما ” من” نشود ادامه مطلب
دستم را بگیر . . . ! ببر . . . ! ادامه مطلب گیرم اندوه تو خواب است و نگاه تو خیال تمام لذتهای دنیا واسه زمانیه که اصلا انتظارشو نداری آدمی در آغوش خدا غمی نداشت … پیش خدا حسرت هیچ بیش و کم نداشت … دل از خدا برید و در زمین نشست … چند بار عاشق شد و دلش شکست … به هر طرف نگاه کرد راهش بسته بود … یادش اومد یک روز دل خدارو شکسته بود ادامه مطلب
من چقد خوشبختم که به او دل دادم بی هراس و تردید ، باورش می دارم چه دلی داشت ز من ، نتوان باور کرد گله هایی می کرد که توانم کم کرد دوری چند روزه ، چقدر آزارش داد که غریب و آشنا ، نام مجنونش داد آن همه شادابی ، از وجودش دست شست نا امیدی و درد ، روح او را آشفت گفت که من چون آبم ، او وجودش تشنگی حس و حال عشق او ، آخر آشفتگی یعنی او تا این حد به دل من دل بست که به روی هر کس راه عشقش را بست حاصل این دوری ، باور قلبم بود قلب پر دردی که ، در برش سخت آسود |
|
[ طراحی : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin ] |