توکای پیری تکه نانی پیدا کرد، آن را برداشت و به پرواز در آمد. پرندگان جوان این را که دیدند، به طرفش پریدند تا نان را از او بگیرند.
وقتی توکا متوجه شد که الان به او حمله می کنند، نان را به دهان ماری انداخت و با خود فکر کرد:
وقتی کسی پیر می شود ، زندگی را طور دیگری می بیند: غذایم را از دست دادم؛ اما فردا می توانم تکه نان دیگری پیدا کنم. اما اگر اصرار می کردم که آن را نگه دارم، در وسط آسمان جنگی به پا می کردم؛ پیروز این جنگ، منفور می شد و دیگران خود را آماده می کردند تا با او بجنگند و نفرت قلب پرندگان را می انباشت و این وضعیت می توانست مدت درازی ادامه پیدا کند.
فرزانگی پیری همین است: آگاهی بر این که باید پیروزی های فوری را فدای فتوحات پایدار کرد.
پندها:
موفقیتهای یک شبه نمی تواند پایدار باشد. ملتی که می خواهد یک شبه پولدار شود ممکن است موفق شود اما با آن نفرت و جنگ خواهد خرید.با صبوری و یافتن راه های خدمت واقعی به بشریت می توانید به ثروت های کلان برسید.مردم بابت خدمت واقعی پولهای کلان می پردازند.
نظرات شما عزیزان: