الهی : یافت جستن زندگانی است و جوینده نایافتن زندانی است و چندان که میان این و آن معانی است ، یگانگی تو را نشانی است و هر چه نه به تو باقی است ، فانی است .
الهی : من نه به خدمت صحبت تو را می بها سازم که د رصحبت ، حرمت می نگاه دارم ، من به هوای دل در خدمتم ، کی به فرمانم ؟
الهی : تو را آنکس بیند که تو را دید ، و وی تو را دید که گیتی وی را ناپدید ، و تو را او دید که نادیده پسندید، پس از آن تو را ندید کی به خویشتن دید ، دیدار که چشم و دل در او ناپدید ، دیدار این است و در ازنای ببرید ، چشم غریق از پری اب ندید ، آن کس که تو را به یک دیده دید ، چه دید ؟ و او تو را دید که همه او در دیدار ناپدید ؟ وز نگرستن او باز آمد کی تو را به خود دید ؟ مسکین او که تو را دید و تو را به تو بایست دید ، به خود دید آنچه جست ندید ، بهره ی خود دید . بدتر ان است که راضی است به آنچه دید عارف خود را گم کرد که تو را دید ، دیدار آن است و در ازنای ببرید.
الهی: درد می دانم ، دارو نمی دانم ، یا می دانم ، خوردن نمی توانم نیارم گفت این همه درد چرا بهره ی من ؟ نه دست رسد به معدن چاره ی من ، به شغل و درد و بیم تاوان ....به ماتم نشستن چند توان ؟
برگرفته از طبقات الصوفیه خواجه عبداللّه انصاری
![](http://achomnet.ir/i/avatars/1313508773488249.png)
نظرات شما عزیزان:
nashenas ![](/weblog/file/img/m.jpg)
ساعت10:11---28 تير 1391
khodaya maro bebakhsh...