ز دو دیده خون فشانم، ز غمت شب جدایی
چه کنم؟ که هست اینها گل خیرآشنایی
همه شب نهادهام سر، چوسگان، بر آستانت
که رقیب در نیاید به بهانهی گدایی
مژهها و چشم یارم به نظرچنان نماید
که میان سنبلستان چرد آهوی ختایی
در گلستان چشمم ز چه روهمیشه باز است؟
به امید آنکه شاید تو به چشم من درآیی
سر برگ گل ندارم، به چه رو روم به گلشن؟
که شنیدهام ز گلها همه بوی بیوفایی
به کدام مذهب این به کدام ملت است این؟
که کشند عاشقی را، که توعاشقم چرایی؟
به طواف کعبه رفتم به حرم رهم ندادند
که برون در چه کردی؟ که درون خانه آیی؟
به قمار خانه رفتم، همه پاکباز دیدم
چو به صومعه رسیدم همه زاهدریایی
در دیر میزدم من، که یکی زدر در آمد
که : درآ، درآ، عراقی، که توهم از آن مایی

نظرات شما عزیزان:
nashenas 
ساعت9:24---2 تير 1391
salam dooste man. man apam, khoshhal misham mesle hamishe biyay...
نفس 
ساعت12:09---1 تير 1391
ایـــن روزهــا نـه حوصــله ی دوسـت داشتن دارم نـه مـیخواهــم کسـی دوســـتم داشته باشــد!
بــگذاریـد ایـن خـانـه نفســهای آخــــرش را آرام آرام هـم کـه شده بــکشد
هـنوز تـوان بـریدنِ نفسـها را ندارم!