عشقانه ها
سایت تفریحی فرهنگی مذهبی دانلود و...
نويسندگان
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان عشقانه ها و آدرس ela86.com لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





پيوندهای روزانه

خندیدن، خوب است. قهقهه، عالی است. گریستن، آدم را آرام می کند اما… لعنت بر بغض !

.

.

این بار تو بگو دوستت دارم ، نترس ، من آسمان را گرفته ام که به زمین نیاید !

 


ادامه مطلب
[ سه شنبه 17 آبان 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

 

حیف نون به مناسبت سال نو در خونش رو رنگ میزنه، بچه هاش گم میشن!!

.

حیف نون یکی رو تو خیابون می بینه میگه ببخشید آقا من شما رو تو دبی ندیدم؟ طرف میگه نه آقا من اصلا دبی نرفتم تو عمرم. حیف نون میگه چه جالب اتفاقا من هم تا حالا دبی نرفتم. حتما دو نفر دیگه بودن!!!

.

از حیف نون می پرسن تو میدونی چرا غواص ها به پشت می پرن توی آب؟ میگه به این خاطر که اگر به جلو بپرن میفتن توی قایق!

(بخندید که دنیا ارزش غم نداره)

 


ادامه مطلب
[ سه شنبه 17 آبان 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

اى فرزند :توبه را به تاخیر مینداز که مرگ ناگهان مى رسد.

غنائت را در قلب نگهدار، و فقرت را براى دیگران بازگو مکن .

قانع باش تا غنى باشى ، و متقى باش تا عزیز باشى .

آنچه را نمى دانى بیاموز، و آنچه را مى دانى بیاموزان .

هرگز صدایت را بلند مکن زیرا بلندترین صداها صدای الاغ است.

(لقمان حکیم)

[ سه شنبه 17 آبان 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

(عکس های کودکی که جمعیت زمین را از هفت میلیارد گذراند این کودک فیلیپینی و دختر می باشد.)

[ سه شنبه 17 آبان 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

علم بهتر است یا ثروت؟

جمعیت زیادی دور حضرت علی حلقه زده بودند. مرد وارد مسجد شد و در فرصتی مناسب پرسید

-یا علی! سؤالی دارم. علم بهتر است یا ثروت؟

-علی در پاسخ گفت: علم بهتر است؛ زیرا علم میراث انبیاست و مال و ثروت میراث قارون و فرعون و هامان و شداد

.

.

(ارزش خوندن داره)


ادامه مطلب
[ سه شنبه 17 آبان 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

بیراهه هم برای خودش راهیست

 وقتی من را به تو برساند ..

 . . .

و حوصله

 چه زود بیطاقت می‌شود

 در ادامه راهی که

به تو ختم نمی‌شود

 


ادامه مطلب
[ دو شنبه 16 آبان 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

مرگ همکار

یکروز وقتى کارمندان به اداره رسیدند، اطلاعیه بزرگى را در تابلوى اعلانات دیدند که روى آن نوشته شده بود:
 «دیروز فردى که مانع پیشرفت شما در این اداره بود درگذشت. شما را به شرکت در مراسم تشییع جنازه که ساعت ١٠ در سالن اجتماعات برگزار مى‌شود دعوت مى‌کنیم.»

در ابتدا، همه از دریافت خبر مرگ یکى از همکارانشان ناراحت مى‌شدند امّا پس از مدتى، کنجکاو مى‌شدند که بدانند کسى که مانع پیشرفت آن‌ها در اداره مى‌شده که بوده است.
این کنجکاوى، تقریباً تمام کارمندان را ساعت١٠ به سالن اجتماعات کشاند. رفته رفته که جمعیت زیاد مى‌شد هیجان هم بالا مى‌رفت. همه پیش خود فکر مى‌کردند:
«این فرد چه کسى بود که مانع پیشرفت ما در اداره بود؟ به هر حال خوب شد که مرد!»

 کارمندان در صفى قرار گرفتند و یکى یکى نزدیک تابوت مى‌رفتند و وقتى به درون تابوت نگاه مى‌کردند ناگهان خشکشان مى‌زد و زبانشان بند مى‌آمد.
 آینه‌اى درون تابوت قرار داده شده بود و هر کس به درون تابوت نگاه مى‌کرد، تصویر خود را مى‌دید. نوشته‌اى نیز بدین مضمون در کنار آینه بود:
«تنها یک نفر وجود دارد که مى‌تواند مانع رشد شما شود و او هم کسى نیست جزء خود شما. شما تنها کسى هستید که مى‌توانید زندگى‌تان را متحوّل کنید. شما تنها کسى هستید که مى‌توانید بر روى شادى‌ها، تصورات و موفقیت‌هایتان اثر گذار باشید. شما تنها کسى هستید که مى‌توانید به خودتان کمک کنید.
 زندگى شما وقتى که رئیستان، دوستانتان، والدین‌تان، شریک زندگى‌تان یا محل کارتان تغییر مى‌کند، دستخوش تغییر نمى‌شود. زندگى شما تنها فقط وقتى تغییر مى‌کند که شما تغییر کنید، باورهاى محدود کننده خود را کنار بگذارید و باور کنید که شما تنها کسى هستید که مسئول زندگى خودتان مى‌باشید.

[ دو شنبه 16 آبان 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

گنجشک و خدا

روزها گذشت و گنجشك با خدا هیچ نگفت فرشتگان سراغش را از خدا گرفتند و خدا هر بار به فرشتگان این گونه می گفت : می آید ، من تنها گوشی هستم كه غصه هایش را می شنود و یگانه قلبی ام كه دردهایش را در خود نگه می دارد و سر انجام گنجشك روی شاخه ای از درخت دنیا نشست . فرشتگان چشم به لبهایش دوختند ، گنجشك هیچ نگفت و خدا لب به سخن گشود " با من بگو از آنچه سنگینی سینه توست ." گنجشك گفت " لانه كوچكی داشتم، آرامگاه خستگی هایم بود و سرپناه بی كسی ام . تو همان را هم از من گرفتی . این توفان بی موقع چه بود ؟ چه می خواستی از لانه محقرم ؟ كجای دنیا را گرفته بود ؟ و سنگینی بغضی راه بر كلامش بست. سكوتی در عرش طنین انداز شد . فرشتگان همه سر به زیر انداختند. خدا گفت " ماری در راه لانه ات بود . خواب بودی . باد را گفتم تا لانه ات را واژگون كند. آنگاه تو از كمین مار پر گشودی . گنجشك خیره در خدایی خدا مانده بود. خدا گفت " و چه بسیار بلاها كه به واسطه محبتم از تو دور كردم و تو ندانسته به دشمنی ام بر خاستی. اشك در دیدگان گنجشك نشسته بود . ناگاه چیزی در درونش فرو ریخت. های های گریه هایش ملكوت خدا را پر كرد....

[ دو شنبه 16 آبان 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

 
اشتباه فرشتگان ...

درويشي به اشتباه فرشتگان به جهنم فرستاده ميشود .
 پس از اندك زماني داد شيطان در مي آيد و رو به فرشتگان مي كند و مي گويد : جاسوس مي فرستيد به جهنم!؟
 از روزي كه اين ادم به جهنم آمده مداوم در جهنم در گفتگو و بحث است و جهنميان را هدايت مي كند و...
 حال سخن درويشي كه به جهنم رفته بود اين چنين است: با چنان عشقي زندگي كن كه حتي بنا به تصادف اگر به جهنم افتادي خود شيطان تو را به بهشت باز گرداند

 

[ دو شنبه 16 آبان 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

تیم فوتبال پرسپولیس در دربی کوچک پایتخت با تساوی 2 بر 2 مقابل استقلال قهرمان جام ولایت شد.پرسپولیس پیش از این دیدار توانسته بود ناسیونال پاراگوئه را شکست دهد.

استقلال نیز با یک باخت به ناسیونال و تساوی امروز از بین 3 تیم سوم شد.

ناسیونال هم بایک برد و یک باخت دوم شد.

البته این تورنمنت از اهمیت زیادی برخوردار نبوده و بیشتر به خاطر آمادگی تیم ها در تعطیلات برگزار شد.درضمن تیمها تمایل زیادی به انجام بازی در این تورنمنت نداشتند.

[ دو شنبه 16 آبان 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

خدا تو را برای عاشقانه زیستن
 به من نداد
 برای شاعرانه زیستن
 ز من گرفت . . . …

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

استعداد عجیبی در شکستن داری….
 قلب…غرور…پیمان…
 استعداد عجیبی در نشستن دارم….
 به پای تو…به امید تو…در انتظار تو


ادامه مطلب
[ دو شنبه 16 آبان 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

از این صحرا راهی به شهر آرزویی هست؟

به شهری کاندر آغوش سپیده مهر باران سحرگاهی" خدایش دست و رو شسته است.

 

 


ادامه مطلب
[ دو شنبه 16 آبان 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

امروز تیم های پرسپولیس و استقلال در بازی که فقط شباهت کمی به دربی دارد رو در روی هم قرار میگیرند.

در این دیدار ملی پوشان دوتیم حضور ندارند و دو تیم از بازیکنان جوان و ذخیره استفاده می کنند.

شاید این دیدار آخرین بازی برای حمید استیلی باشد که روی نیمکت پرسپولیس می نشیند و از بازی بعد مصطفی دنیزلی مربی ترک تبار و محبوب برای هواداران این تیم هدایت سرخ پوشان را بر عهده بگیرد.

شنیده ها حاکی است که توافقات اولیه صورت گرفته.

اما این دیدار برای مظلومی یک دیدار تحمیلی است و از انجام دادن آن اصلا راضی نیست.

این دیدار ساعت 16:30 دقیقه امروز 16 مهر در ورزشگاه آزادی برگزار می شود.

[ دو شنبه 16 آبان 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

چه کسی جزء گمراهان از رحمت خدا ناامید می شود.

(سوره حجر آیه 56)

 

 

[ دو شنبه 16 آبان 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

بودا به دهی سفر کرد . زنی که مجذوب سخنان او شده بود از بودا خواست تا مهمان وی باشد. بودا پذیرفت و مهیای رفتن به خانه‌ی زن شد . کدخدای دهکده هراسان خود را به بودا رسانید و گفت: این زن، هرزه است به خانه‌ی او نروید.


بودا به کدخدا گفت: یکی از دستانت را به من بده،  کدخدا تعجب کرد و یکی از دستانش را در دستان بودا گذاشت . آنگاه بودا گفت : حالا کف بزن

 کدخدا بیشتر تعجب کرد و گفت:  هیچ کس نمی‌تواند با یک دست کف بزند

بودا لبخندی زد و پاسخ داد: هیچ زنی نیز نمیتواند به تنهایی هرزه باشد، مگر این که مردان دهکده نیز هرزه باشند. بنابراین مردان و پول‌هایشان است که از این زن، زنی هرزه ساخته‌ است!

[ دو شنبه 16 آبان 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

(بخون و بخند)

غضنفر ساندویچ‌فروشی داشته، ‌یک روز یک بابایی میاد میگه: ‌قربون یک ککتل بده، ‌فقط بیزحمت توش گوجه نذارید. غضنفر میگه: آقا امروز گوجه نداریم، میخوای خیارشور نذارم؟!!

.

یارو میره بانک وام بگیره ضامن نداشته منفجر میشه...!!!

.

غضنفر به دختره میگه بوس میدی؟ میگه نه! غضنفر میگه به جهنم بخاطر خودت گفتم من خودم زن دارم

(بخند و شاد باش که دنیا ارزش غم نداره)


ادامه مطلب
[ دو شنبه 16 آبان 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

کلمات، چنان قدرتی دارند که می توانند آتش جنگی را بیفروزند و یا صلحی را بر قرار سازند، رابطه ای را به نابودی کشانند و یا آنرا محکمتر کنند. برداشت و احساس ما نسبت به هر چیز، بسته به معنائی است که

 کلماتی که آگاهانه یا نا آگاهانه برای بیان یک وضعیت انتخاب می کنیم، بلافاصله معنای آن را در نظرمان دگرگون می کنند و در نتیجه احساسمان را تغییر می دهند.

به آن چیز می دهیم.

« آنتونی رابینز »

 


ادامه مطلب
[ دو شنبه 16 آبان 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

قلب شما در سکوت و آرامش ، به اسرار روزها و شبها شناخت مي يابد ولي گوشهايتان در حسرت و آرزويند که آواي چنين شناختي را که بر قلبهايتان فرود مي آيد ، بشنوند .

جبران خليل جبران

.

خدا هیچ یک از اینها که می گویند نیست .او عاشق انسان نیست بلکه معشوق اوست .ساکنی است که جهان از او در حرکت است. (ارسطو)

 


ادامه مطلب
[ دو شنبه 16 آبان 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

من‎ به‎ اندازه‎ چشمان‎ تو‎ غمگین‎ ماندم‎ و‎ به‎ اندازه‎ هر‎ برق‎ نگاهت‎ نگران‎... تو‎ به‎ اندازه‎

تنهایی‎ من‎ شاد‎ بمان‎.‎...

.

.

دانی اززندگی چه میخواهم ؟من تو باشم.. تو ...پای تا سرتو....زندگی گرهزارباره بود... باردیگرتو.....باردیگرتو.....


ادامه مطلب
[ دو شنبه 16 آبان 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

 

(بخون و بخند)

روزی یه یارو داشته دنده عقب با ماشین از كوه میرفته بالا بهش میگن چرا دنده عقب میری میگه آخه می ترسم بالا جا نباشه نتونم دور بزنم بعدا وقتی می خواسته پایین بیاد باز می بینن داره دنده عقب می یاد میگن الان چرا دنده عقب می یای میگه آخه بالای كوه جا بود تونستم دور بزنم.

.
.

از یه کچل می پرسن اسم شامپوت چیه؟ می گه من از شیشه پاک کن استفاده می کنم!

.


ادامه مطلب
[ یک شنبه 15 آبان 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

اگه با دلت كسي رو دوست داشتي،زياد جدي نگير چون كار دل دوست داشتنه اما اگه يه روز با عقلت كسي رو دوست داشتي،بدون اسمش عشق واقعيه..

.

.

من نه عاشق بودم و نه محتاج نگاهی که بلغزد به من،من خودم بودم و یک حس غریب،که به صد عشق و هوس می ارزید..

 


ادامه مطلب
[ یک شنبه 15 آبان 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

آنکه مست آمد و دستى به دل ما زد و رفت ، دراین خانه ندانم به چه سودا زد و رفت ،

خواست تنهایى ما را به رخ ما بکشد تنه اى بر در این خانه تنها زد و رفت.

.

.

.

دلم به بهانه همیشگی گریست بگذار بگرید و بداند هر آنچه خواست هیچوقت نیست

 


ادامه مطلب
[ یک شنبه 15 آبان 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

روزی لئو تولستوی در خیابانی راه می رفت که ناآگاهانه به زنی تنه زد. زن بی وقفه شروع به فحش دادن و بد وبیراه گفتن کرد .
بعد از مدتی که خوب تولستوی را فحش مالی کرد ،تولستوی کلاهش را از سرش برداشت و ...

محترمانه معذرت خواهی کرد و در پایان گفت : مادمازل من لئو تولستوی هستم .
زن که بسیار شرمگین شده بود ،عذر خواهی کرد و گفت :چرا شما خودتان را زودتر معرفی نکردید ؟
تولستوی در جواب گفت : شما آنچنان غرق معرفی خودتان بودید که به من مجال این کار را ندادید!!!

 

 

[ یک شنبه 15 آبان 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

داستان نیست ... واقعیست !!!
 


یک معلم آمریکائی در روزنامه Huffing Post می نویسد: اخیراً یکی از شاگردان مدرسه در مقابل ناظم


مدرسه که همه شاگردان از او شدیداً حساب می برند ایستاد، کاری که تقریباً هرگز سابقه نداشت.

وقتی این شاگرد درخواستش برای آنچه که می خواست پذیرفته نشد، یکی دیگر از شاگردها گفت بیائید

باهاش ایرانی بشیم. منظور او سازمان دادن اعتراض بود علیه ناظمی که حرف حساب به گوشش نمی

رفته.او می نویسد از آن به بعد این شاگردان از کلمه ایران به عنوان یک فعل برای هر تغییری که خواستار

آن هستند استفاده می کنند و ایران از حالت اسم به فعل تغییر پیدا کرده است و در این فرهنگ عامیانه

فعل ایران یعنی در مقابل قدرت حاکم ایستادن. این معلم می گوید در حالیکه من کمتر توانسته ام

توجه شاگرد مدرسه ها را به آنچه در دنیا می گذرد جلب کنم، این برداشت و رویکرد آنها از نام ایران

برایم در حکم جایزه بزرگی است.او می گوید حتی آن شاگرد مدرسه هائی که کمترین میزان آگاهی از

اخبار دنیا دارند از واژه ایرانیان به جای «تهور و شجاعت» در جملاتشان استفاده می کنند.

(به ایرانی بودنمان افتخار کنیم)

[ یک شنبه 15 آبان 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

روزگاریست همه عرض بدن میخواهند/همه از دوست فقط چشم ودهن میخواهند/

دیو هستند ولی مثل پری می پوشند /گرگ هایی که لباس پدری می پوشند/

آنچه دیدند به مقیاس نظرمی سنجند/عشق ها را همه با دور کمر می سنجند/

  خوب طبیعیست که یکروزه به پایان برسد/عشق هایی که سر پیچ خیابان برسد/

 

 

[ یک شنبه 15 آبان 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

دو بیگانه هم درد از خویش بی درد یا نا هم درد با هم خویشاوندترند

.

.


انسان نقطه ای است میان دو بی نهایت: بی نهایت لجن بی نهایت فرشته

 


ادامه مطلب
[ یک شنبه 15 آبان 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

 

(دوبیتی های زیبا از خانم مریم حیدر زاده)

 

یک عمر تو را به هر کجایی بردم
هر لحظه گذشت بی تو من نشمردم
حالا تو بمان و قصه ات راحت باش
از بس نرسیدم به تو آخر مردم

 

 

 


ادامه مطلب
[ یک شنبه 15 آبان 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

تو را بر کوه خواندم آب می شد / به دریا گفتمت بی تاب می شد

چو بر شب نام پاکت را سرودم / ز خورشید رخت سیراب می شد . . .

.

.

ببرد از من قرار و طاقت و هوش / پنیری بودم و دلبر چنان موش!

دل و دینم، دل و دینم ببردست / خدایا سارق دین و دلم کوش؟!


ادامه مطلب
[ یک شنبه 15 آبان 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

 

چیز اندکی که با اشتیاق تداوم یابد بهتر از فراوانی است که رنج آور باشد.

مولاعلی (ع)

 

[ یک شنبه 15 آبان 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

 

اعتراف میکنم چند ماه پیش تو شرکت بودم سر کارام یوهو مدیر عامل از تو اتاق خودش گفت: امیــــــــــــــــــر جووون...بلند گفتم جانم؟ گفت خیلی میخوامـــت....گفتم منم همینطور....گفت پیش ما نمیای؟؟؟؟ گفتم چرا..حمتاً..از پشت میزم بلند شدم برم تو اتاقش..به در اتاقش که رسیدم دیدم داره تلفن حرف میزنه با امیر دوستش
 و من از شدت ضایگی دیوارو گاز گرفتم....!!!

 

 


ادامه مطلب
[ یک شنبه 15 آبان 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]
صفحه قبل 1 ... 133 134 135 136 137 ... 146 صفحه بعد
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید.امیدوارم لحظات خوبی را در این وبلاگ داشته باشید.
امکانات وب

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 191
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 365
بازدید ماه : 26399
بازدید کل : 306877
تعداد مطالب : 4364
تعداد نظرات : 1580
تعداد آنلاین : 1

فروش بک لینکطراحی سایتعکس