عشقانه ها سایت تفریحی فرهنگی مذهبی دانلود و...
| ||
|
به خاک پای عزیزت که عهد نشکستم زمن بریدی وبا هیچکس نپیوستم کجا روم که بمیرم بر آستان امید ؟ اگر به دامن وصلت نمی رسد دستم شگفت مانده ام از بامداد روز وداع که بر نخاست قیامت چو بی تو نشستم بلای عشق تو نگذاشت پارسا درپارس یکی منم که ندانم نماز چون بستم نماز کردم واز بی خودی ندانستم که در خیال تو عقد نماز چون بستم نماز مست شریعت روا نمی دارد نماز من که پذیرد که شب وروز مستم ؟ چنین که دست خیالت گرفت دامن من چه بودی ار برسید ی به دامنت دستم من از کجاوتمنای وصل تو زکجا اگر چه آب حیاتی هلاک خود جستم
قدسیان را عشق هست و درد نیست درد را جز آدمی در خورد نیست هر كه او خواهان درد كار نیست از درخت عشق بر خوردار نیست گر تو هستی اصل عشق و مرد راه درد خواه و درد خواه و درد خواه دلا تا تو زمن دوري نه در خوابم نه بيدارم
نشان بيدلي پيداست از گفتار و کردارم
دلا تا تو زمن دوري ندانم بر چه کردارم
مرا بيني چنان بيني که من يکساله بيمارم
دلا با تو وفا کردم کزين بيشت نيازارم
بيا تا اين بهاران را به شادي با تو بگذارم
زمـآن هیـج دردی را دوآ نکــرد..
این مَن بودَم
که به مــرور زمـآن
و بـآ این هـَمه،
چه اجبـآر سخـتی اســت، و بـآور کنیــد که من خوشحـالــَم!
دلمو از مال دنیا به تو هدیه داده بودم با تموم بی پناهی ، به تو تکیه داده بودم اول از همه برایت آرزومندم که عاشق شوی، ویکتور هوگو گاهی چنان بدم که مبادا ببینیم ای کاش احساسم گلی می بود ، میریخت عطرش را به دامانت
پایــیـز ؛ فـصلی پـــر از احـسـاس وقتی که تو بارانی میشوی در آسمان چشمانت غرق میشوم و فراموش میکنم که هوا پاییزی است. برخیز تا پنجرهها را به روی خزان ببندیم، بیم دارم خزان خاطراتمان را غارت کند. باغچه از حجم علفهای هرز سکوت انباشته شده. از خلوت کوچه دلم میگیرد و هنوز در انتظار بارانی شدن چشمانت هستم. هر چند که میدانم بارانی شدن، دل آسمانی میخواهد. ادامه مطلب
هوا سنگین بود ، نفسهایم به سختی بالا می آمد ، دل آسمان هم مانند دل من گرفته بود ؛ دلش پر بود ، داشت میغرید ، انگار از همه گلایه داشت ، میخواست خود را خالی کند ؛ خوش بحال آسمان ، خود را چه راحت خالی میکند ، چه راحت میگرید و چه راحت آرام میشود ؛ کاش چشمانم آسمانی بود ؛ تمام فضای جنگل پر بود از آواز باران ؛ گاه گاهی صدای کوفتن نوک دارکوبی به تن خسته درختی کهنه به گوش میرسید. آسمان هنوزم گریه میکرد ، انگار تمامی نداشت . من هم بارانی شدم ، بغضم را شکستم ، چشمانم را آسمانی کردم ، فریاد زدم ، دلم را از گلایه ها خالی کردم ، دلم را با دل آسمان پیوند زدم . حال هردو آبی شدیم ، کینه ها را پاک کردیم و آرام گرفتیم . وقتی تو با من نیستی از من چه می ماند از من جز این هر لحظه فرسودن چه می ماند غیر از خیالی خسته از تکرار تنهایی
خداوندا عيبم مكن اي دوست اگر زار بگريم از همون لحظه اول که تو قلبم پا گذاشتی قلبمو ازم گرفتی و یه جایی جا گذاشتی منو کشتی ٬منوکشتی٬ منو قلبمو سوزوندی رفتی و رو همه حرفات خیلی راحت پا گذاشتی خودت اما خوب میدونی منو با راز نگاهت توی این شهر غریب رفتی و تنها گذاشتی رفتی و ازم گرفتی همه ی دارو ندارم به جز اندوه و غم و غم دیگه چیزی جا نذاشتی رفتی و حتی نگفتی یه کلام خدا نگهدار حتی یه بوس کوچولو روی گونه هام نذاشتی نبسته ام به کس دل دوباره واژه به واژه ترانه می بافم ... برای بودن با تو بهانه می بافم هر چند که دلتنگ تر از تنگ بلورم
با کوه غمت سنگ تر از سنگ صبورم
اندوه من انبوه تر از دامن الوند
بشکوه تر از کوه دماوند غرورم
یک عمر پریشانی دل بسته به مویی است
تنها سر مویی ز سر موی تو دورم
ای عشق به شوق تو گذر می کنم از خویش
تو قاف قرار من و من عین عبورم
بگذار به بالای بلند تو ببالم
کز تیره ی نیلوفرم و تشنه ی نورم
![]() دختری سه ساله بود که پدرش آسمانی شد . .
شادی روح شهدا صلوات پاشو ای مست که دنیا همه دیوانهی تست استاد زنده یاد شهریار بی تو ،من کجا روم؟کجا روم؟ هستی من از تو مانده یادگار، من به پای خود به دامت آمدم ، من مگر زدست خود کنم فرار! تا لبم، دگر نفس نمی رسد، ناله ام به گوش ... نمی رسد، می رسی به کام دل که بشنوی: ناله ای ازین قفس نمی رسد...! من از کجا پند از کجا باده بگردان ساقیا قسم به مطلع هر شعر نیمه کاره ی تو به هر بهانه ی زیبای شعرواره ی تو دلم برای تو و شعرهای تو تنگ است برای هرغزل و هرچه استعاره ی تو تویی نهاد تمامی خنده های دلم و من ادامه ی لبخند تو،گزاره ی تو که جمله های دلم با تو می شود تکمیل و چند جمله ی زیبا به یک اشاره ی تو تو زود پر زدی از این قفس که تاریک است چه خوب آمده این بار استخاره ی تو و زیر نامه ی آخر که می شود امضا: کسی شبیه غزلها. منم! ستاره ی تو! ستاره رسولی خسته بر راهت رسیدم جام عشق را سر کشیدم گفتی برو اما یقین کن بر نمیگردم حالا که از چشمان تو عزم سفر کردم آن روز یادت هست با ساز تو میخواندم : (( امشب سر هر کوچه دنبال تو می گردم )) ؟ دیگر برایت یک قدم هم بر نمیدارم تنها نه از تو , از خودم , از عشق دلسردم این روز ها ماه است تسکین دل تنگم با شهریار ملک غم انگار همدردم * آنروز وقتی نامه ام را پس فرستادی حس کردم از شهر نگاهت تا ابد طردم حتما پشیمان می شوی روزی که می بینی با یک فرشته عین قرص ماه میگردم
نشسته در تب حال و هوای چشمانت کسی که لک زده قلبش برای چشمانت بهشت را به بها میدهند شکی نیست نشان چشم چرانی بهای چشمانت برای خلق چنین نقش های دل چسبی چقدر حوصله کرده خدای چشمانت ؟ درون قاب نگاهت کشیده است انگار دو بچه آهوی زیبا به جای چشمانت سکوت کرده ای اما غمین و بغض آلود به گوش می رسد اینک صدای چشمانت؟ نگاه من به تنش کرده جامه احرام مگر قدم بزند در صفای چشمانت ![]() وقتی که خوابی نیمه شب، تو را نگاه میکنم زیباییات را با بهار گاه اشتباه میکنم از شرم سر انگشت من پیشانیات تر میشود گیسوت تابی میخورد، میلغزد از بازوی تو چون برگ گل در بسترم میگسترانی بوی خود آسیمه میخیزم ز خواب، تو نیستی اما دگر من بی تو میمیرم نرو، من بی تو میمیرم بمان در خواب آخر عشق من در برگ گل پیچیدمت بینشپژوه. از خانه که می آیی اي خدا اين وصل را هجران مكن
سر خوشان عشق را نالان مكن
چون خران بر شاخ و برگ دل مزن
خلق را مسكين و سر گردان مكن
باغ جان را تازه و سر سبز دار
قصد اين مستان و اين بستان مكن
جمع و شمع خويش را بر هم مزن
دشمنان را دور كن شادان مكن
كعبه اقبال اين حلقه است و بس
كعبه اميد را ويران مكن
نيست در عالم ز هجران تلخ تر
هر چه خواهي كن ليكن آن مكن
![]()
کفشهایم کو؟ |
|
[ طراحی : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin ] |