عشقانه ها سایت تفریحی فرهنگی مذهبی دانلود و...
| ||
|
اول از همه برایت آرزومندم که عاشق شوی، ویکتور هوگو شنیده ام که تو عکس شکسته می کشی با رنگ
آسمان بارانیست می توان از عشق نوشت و داد کرد (می توان از رفته یاران یاد کرد) می توان بر آسمان قلبی کشید می توان از بی کسی ها پر کشید می توان از خون گل سرخی نوشت می توان از شور عشقی یاد کرد می توان فهمید راز عشق را می توان عاشق شد و دیدار کرد نگفته بودم! پیش از خدا حافظی حافظه ی باران را مرور کنی؟ و از میان تمام رویاهایش نگفته بودم! واژه ها مقدس اند وحادثــــــــــــــه هیچ وقت خبرت نمی کند؟! در کوچه های قهوه ای کویری تشنه ی قطره ای سلامم او يوسف دلرباي زهراست/ با هيچ گهر خريدني نيست
میان ماندن و نماندن
جان فدای تربت پاک و نکویت یا حسین آب کوثر رشحه ای از آبِ جویت یا حسین از قیام پر شکوهت دین ما رونق گرفت آبروی ما بود از آبرویت یا حسین شاهکار آفرینش، قامت دلجوی توست کی دهم بر عالمی یک تار مویت یا حسین رازها در سینه دارم از صفا و لطف تو آتشی در دل نهفته، عشق رویت یا حسین شد مشام جان، معطر هر زمان در هر نفس از شمیم کربلای مشکْ بویت یا حسین راز ثار اللّه نشانی از بهای خون توست صبغة الله رنگی از آن رنگ و بویت یا حسین شعر «ناصر» هم نوا با ناله مرغ سحر می کشد دل های مشتاقان به سویت یا حسین آیت الله مکارم شیرازی
هیچ وقت این دو جمله رو نگو ١)ازت متنفرم ٢)دیگه نمیخوام ببینمت
هیچ وقت با این دو نفر همصحبت نشو: هیچ وقت دل این دو نفر رو نشکن: هیچ وقت این دو تا کلمه رو نگو: هیچ وقت این دو تا کارو نکن: �هیچ وقت این دو تا جمله رو باور نکن : همیشه این دو تا جمله رو به خاطر بسپار: همیشه دوتا چیز و به یاد بیار: همیشه به این دو نفر گوش کن: همیشه به دو تا چیز دل ببند: حس می کنم ، حسم به تو حسی نو است کاش می شد در زمان عاشقی گفتی : غزل بگو ! چه بگویم؟ مجال کو؟ شیرین من ، برای غزل شور و حال کو؟ پر می زنـد دلم بـه هـوای غـزل ، ولی گیرم هوای پـر زدنـم هست ، بال کو؟ گیـرم بـه فـال نیک بگیـرم بـهـار را چشم و دلـی بـرای تماشا و فـال کو؟ تقویـم چـار فـصـل دلـم را ورق زدم آن برگـهـای سبز سـر آغاز سـال کو؟ رفتیم و پرسش دل مـا بی جواب ماند حال سـؤال و حوصلـه قیل و قال کو؟
عکسی که 30 سال قبل در عید نوروز گرفته شده است. عملیات فتح المبین ، درست در ایامِ نوروز سال 1361آغاز شد و در تمام مدتی که مردم در تعطیلات نوروزی به سر می بردند در جبهه های جنوب جریان داشت. رزمندگان اسلام ، با تقدیم جان های تابناکِ فراوانی ، موفق شدند قبل از پایان تعطیلات نوروزی ، عملیات را با پیروزی کامل به اتمام برسانند و نتایج آن را به عنوان عیدی سال 1361 به ملت ایران تقدیم نمایند. تصویری که مشاهده می کنید ، در حدفاصل چهارم تا دهم فروردین ماه 1361 ، طی مرحله ی دوم عملیات فتح المبین ، توسط بسیجی هنرمند «مهرزاد ارشدی» برداشته شده است. محل عکس برداری ، دشت «رقابیه» ، واقع در منطقه ی عمومی «شوش» می باشد. رزمنده ی بر خاک افتاده ، احتمالا یک کمک تیربارچی بوده است. شادی روح شهدا صلوات. مثل یک درنای زیبا تا افق پرواز کن نغمه ای دیگر برای فصل سرما ساز کن زندگی تکرارِ زخمِ کهنه دیروز نیست بالهای خسته ات را رو به فردا باز کن ..
تنم کویر خشکه چشام اسیرو بی تاب . بیا و برکه ای شو تو این کویر بی آب. دلم اسیره درده اسیر درد خاموش. نذار بشم تو خشکی تو خستگی فراموش. دلم میخواد که دریا بجوشه از صدامون. تو گوش ابرها پر شه صدای خنده هامون. دلم میخواد که بارون حدیث عشق ماشه. قصه ما لالایی تموم بچه ها شه... از غم خبری نبود اگر عشق نبود گذشته در چشمانم مانده است
تو خودت را رنگ زدی، تا شیبه خاطرات این آدم ها باشی؟ تـن تـو آهـنگی است و تـن من کلمه ای است که در آن می نـشیند تا نـغمه ای در وجود آیـد سروده ی که تـداوم را می تـپد در نگاهت همه ی مهـربـانی هاست: قـاصدی که زنـدگی را خبر می دهد. و در سکـوتـت همه صداها فـریـادی که بـودن را تـجربـه می کـند. احمد شاملو آسمان ابری دلم
سخت بارانی است امشب
ومن در کشاکش دردی پنهان
درون سینه ام با خودم
در جنگم ببار باران گرمایت را سخت محتاجم...
به گمانم آرزوهایم* را،
با تو شادمانم...برای تو می نویسم....به دور از وزن و قافیه...صادقانه تو را می خوانم ای بهترینم..بی هیچ پرده پوشی سخن می گویم...من هم انسانم و پر از حس های انسانی...ميخواهم اعتراف كنم به آرزوهايي كه براي هميشه آروز مي ماننددلم ميخواهد زانو بزنم و اعتراف كنم كه چقدر بي نهايتي در من!من محبت واقعی تو را می خواهم...و خود نیز با تمام قوا سعی می کنم تمام محبتم را خالصانه در اختیارت گذارم.. شب در آن حجم عميقش آمد «یک نفر با اسب می آید که مردی از تبار روشنی سارا نمی داند کدامین روز آدینه ولی با بغض می گوید که او یک روز می آید»
دلم می گیرد از دلگیری مردان تنهایی که شب هنگام سر به زیر افکنده شرم خالی دستان خود را ، در کویر مهربانی چاره می جویند دلم می گیرد از این سفره های کوچک بی نان ودستان نحیف کودکی یخ کرده ، بی فرجام نگاه سرد و رد این هزاران سیلی بر گونه و از احساس آن مردی که با تردید ، با اندوه بر روی قامت شب می نویسد: تا طلوع صبح راهی نیست خدا را ای عزیزان مقوا فرش و آسمان شولای هم کیشم با چه کس گویم
تورا گم میکنم هر روز و پیدا میکنم هر شب بدین سان خواب هارا با تو زیبا میکنم هرشب مرا یک شب تحمل کن که تا باور کنی جانا چگونه با غرور خود مدارا میکنم هر شب تمام سایه ها را می کشم در روزن مهتاب حضورم را از چشم خلق حاشا میکنم هر شب دلم فریاد میخواهد ولی در گوشه ای تنها چه بی آزار با دیوار نجوا میکنم هر شب کجا دنبال مفهومی برای عشق می گردی؟ که من این واژه را تا صبح معنا میکنم هر شب
|
|
[ طراحی : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin ] |