عشقانه ها
سایت تفریحی فرهنگی مذهبی دانلود و...
نويسندگان
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان عشقانه ها و آدرس ela86.com لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





پيوندهای روزانه

   کانـــدیدا، رأی آورد!

تابـــلو، نقاش را ثروتمند کرد!

شــــعرِ شاعر، به چند زبان ترجمه شد!    

کـــارگردان، جایزه ها را درو کرد!

و هنوز سر همان چهار راه واکس می زند

کـــــــــودکی که همیشه بهترین "ســــــوژه" است!

[ شنبه 17 فروردين 1392برچسب:, ] [ ] [ ali ]

زندگی بافتن یک قالیست...

نه همان نقش و نگاری که خودت میخواهی! 

نقشه را اوست که تعیین کرده،

تو در این بین فقط میبافی...

نقشه را خوب ببین!

نکند آخر کار،

قالی زندگیت را نخرند!

[ پنج شنبه 15 فروردين 1392برچسب:, ] [ ] [ ali ]

به ملازمان سلطان که رساند این دعا را

که به شکر پادشاهی ز نظر مران گدا را

ز رقیب دیوسیرت به خدای خود پناهم

مگر آن شهاب ثاقب مددی دهد خدا را

مژه سیاهت ار کرد به خون ما اشارت

ز فریب او بیندیش و غلط مکن نگارا

دل عالمی بسوزی چو عذار برفروزی

تو از این چه سود داری که نمی‌کنی مدارا

همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی

به پیام آشنایان بنوازد آشنا را

چه قیامت است جانا که به عاشقان نمودی

دل و جان فدای رویت بنما عذار ما را

به خدا که جرعه‌ای ده تو به حافظ سحرخیز

که دعای صبحگاهی اثری کند شما را

غزل های عاشقانه حافظ

[ شنبه 10 فروردين 1392برچسب:, ] [ ] [ ali ]

 بوی گنــد خیانت تمام شهر را گرفته...!
مردهای "چشم چــران" زن های "خـــائن"
پسرهای "شهــوت ران " دخترهای "پـــول پرست"
پس چه شد آدمیت ؟؟؟
چیدن یک سیــب و اینهمه تقــــاص؟!
بیچاره "آدم" بیچاره "آدمیــت"
بعضی وقتا فکر میکنم شیطون حق داشت سجده نکرد
 !!!....

 

.پ نوشت : البته همه ی انسان ها اینطور نیستن و این صرفا یک مطلب وبلاگی است

[ دو شنبه 5 فروردين 1392برچسب:, ] [ ] [ ali ]

کافی ست؟
 
نه، هنوز دلت خاک دارد
 
یک تکان دیگر بس است
 
تکاندی؟
 
دلت را ببین
 
چقدر تمیز شد... دلت سبک شد؟

حالا این دل جای "او"ست
 
دعوتش کن
 
این دل مال "او"ست...
 
همه چیز ریخت از دلت، همه چیز افتاد و حالا

و حالا تو ماندی و یک دل
 
یک دل و یک قاب تجربه
 
یک قاب تجربه و مشتی خاطره

مشتی خاطره و یک "او"


 

 عید نوروز مبارک

 
 
 
 
خـانه تـکانی دلـت و سال نو  مبـارک
[ یک شنبه 27 اسفند 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

نه
فردا نه
چند ساعت بعد هم نه
چند ثانيه ديگر هم نه...
همين الان
براي مادرت يک کاري بکن
اگر زنده است دستش را گر به آسمان رفته است ... قبرش را ….
اگر پيشت نيست  يادش را ….
اگر قهري  چهره اش را ….
اگر آشتي هستي پايش را...
ببوس...

[ شنبه 19 اسفند 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

 به پیش روی من , تا چشم یاری میکند , دریاست !
چراغ ساحل آسودگی ها در افق پیداست !
درین ساحل که من افتاده ام خاموش .
غمم دریا , دلم تنهاست .
وجودم بسته در زنجیر خونین تعلق هاست !
خروش موج , با من می کند نجوا ,
که : هر کس دل به دریا زد رهایی یافت !
که هر کس دل به دریا زد رهایی یافت …
مرا آن دل که بر دریا زنم , نیست !
ز پا این بند خونین بر کنم نیست,
امید آنکه جان خسته ام را ,
به آن نادیده ساحل افکنم نیست !

عشق

[ جمعه 18 اسفند 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

تمام چسب زخم هایت را هم که بخرم

باز نه زخم های من خوب می شود

نه زخم های تو... !!!
 
Photo: ‎تمام چسب زخم هایت را هم که بخرم
باز نه زخم های من خوب می شود
نه زخم های تو... !!!‎

 
[ یک شنبه 13 اسفند 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

آن هنگام که دوست داری دلی را مالک شوی رهایش کن

پرنده در قفس .... زیبا نمی خواند

گرچه برایت تمام لحظه ها رانغمه خوانی کند

..بگذار برود

تمام افق ها را بگردد و آواز سر دهد .صبور باش و رهایش کن

گفته اند : اگر از آن تو باشد باز می گردد و اگرنباشد

یادت باشد قفس ،آفریننده ی عشق نیست 

 
[ سه شنبه 8 اسفند 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

 به خاک پای عزیزت که عهد نشکستم  

                                زمن بریدی وبا هیچکس نپیوستم

کجا روم که بمیرم بر آستان امید ؟             

                             اگر به دامن وصلت نمی رسد دستم

شگفت مانده ام از بامداد روز وداع       

                           که بر نخاست قیامت چو بی تو نشستم

بلای عشق تو نگذاشت پارسا درپارس          

                                یکی منم که ندانم نماز چون بستم

نماز کردم واز بی خودی ندانستم             

                             که در خیال تو عقد نماز چون بستم

نماز مست شریعت روا نمی دارد          

                        نماز من که پذیرد که شب وروز مستم ؟

چنین که دست خیالت گرفت دامن من        

                           چه بودی ار برسید ی به دامنت دستم

من از کجاوتمنای وصل تو زکجا          

                           اگر چه آب حیاتی هلاک خود جستم

سعدی شیرازی

[ شنبه 5 اسفند 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

 سلامتیه اون پسری که . . .

۱۰ سالش بود باباش زد تو گوشش هیچی نگفت . . .

۲۰ سالش شد باباش زد تو گوشش هیچی نگفت . . .

۳۰ سالش شد باباش زد تو گوشش زد زیر گریه . . .

باباش گفت چرا گریه میکنی ؟

گفت : آخه اونوقتا دستت نمیلرزید . . .

[ پنج شنبه 3 اسفند 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

 حتی لوک خوش شانس هم همیشه آخرش 

تنهایی به سمت غروب می رفت...!!!

با اینکه لوک بود...

با اینکه خوش شانس بود...!!!

[ یک شنبه 29 بهمن 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

 تمام غصه‌ها از همان جایی آغاز می‌شوند که
ترازو بر می‌داری می‌افتی به جان دوست داشتنت…
انـدازه مـی گـیـری!
حسـاب و کـتـاب مـی کـنـی!
مقـایـسـه مـی کـنـی!
و خدا نـکـنـد حسـاب و کـتـابـت بـرسـد بـه آنـجـا کـه
زیـادتر دوستش داشته ای،
کـه زیـادتـر گذشـتـه ای،
که زیـادتـر بـخـشـیـده ای،
به قـدر یـک ذره،
یک ثانیه حتی!
درست از همانجاست که توقع آغاز می‌شود…
و توقع آغاز همه ی رنج‌هایی است که ما می‌بریم…!

[ یک شنبه 15 بهمن 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

 لازم است گاهی از خانه بیرون بیایی و خوب فکر کنی ببینی باز هم می‌خواهی به آن خانه برگردی یا نه؟

لازم است گاهی از محل عبادت بیرون بیایی و ببینی پشت سر اعتقادت چه میبینی ترس یا حقیقت؟

 لازم است گاهی از ساختمان اداره بیرون بیایی، فکر کنی که چه‌قدر شبیه آرزوهای نوجوانیت است؟

لازم است گاهی درختی، گلی راآب بدهی، حیوانی را نوازش کنی، غذا بدهی ببینی هنوز از طبیعت چیزی در وجودت هست یا نه؟

 لازم است گاهی پای کامپیوترت نباشی، گوگل و ایمیل و فلان را بی‌خیال شوی، باخانواده ات دور هم بنشینید ، یاگوش به درد دل رفیقت بدهی وببینی زندگی فقط همین آهن‌پاره‌ی برقی است یا نه؟

 لازم است گاهی بخشی ازحقوقت را بدهی به یک انسان محتاج تاببینی در تقسیم عشق در نهایت تو برنده ای یابازنده؟

 لازم است گاهی عیسی باشی، ایوب باشی، انسان باشی ببینی می‌شود یا نه؟

و بالاخره لازمست گاهی از خود بیرون آمده و از فاصله ای دورتر به خودت بنگری واز خودت بپرسیکه سالها سپری شد تا آن شوم که اکنون هستم آیا ارزشش را داشت؟

[ پنج شنبه 12 بهمن 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

من هستم... زنده ام. نفس می کشم...

هنوز گاهی اوقات دیوانه می شوم و بی هوا به سرم می زند تمام مسیر محل کارم را تا خانه پیاده بیایم..

هوس می کنم تنها قدم بزنم... تنها گریه کنم...

تنها گوشه ای ساعت ها بنشینم و زندگی ام را مرور کنم.

اما هنوز هستم..

هنوز عاشق بارانم...

هنوز بوی اقاقیا... بوی نعنا..

بوی چای تازه دم مادرم را دوست دارم

[ یک شنبه 8 بهمن 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

 

غمگین نپاش بر تنِ دفتر دوات را

گاهی بیا گریز بزن خاطرات را

اصلا بگو؟ کدام دلِ قدر ناشناس

رنجانده است دخترِ خوبِ دهات را

این چشم های نافذ باران گرفته ات

یادم می آورد شبِ خیس قنات را

آن کوچه های خاکی تا پاسِ شب رها

آن شب نشینِ ساده و بی سور و سات را

آن سفره ی همیشگی کاسه های ماست

خیساندنِ مداوم نانِ بیات را

آن دختری که با دو سه تا سکه ی سیاه

می ریخت توی جیبِ لباسش نشاط را ...

جملات زیبا گیله مرد

شاعر : خانم سپیده مختاری آبکنار

منبع : گیله مرد

[ سه شنبه 3 بهمن 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

با تمـام مـداد رنگـی هـای دنـیا
بـه هـر زبـانی که بـدانی یـا نـدانی !
خـالی از هـرتشبیه و استعـاره و ایهـام …
تنهـا یکــ جملـه برایـت خـواهـم نوشت :
دوستت دارمــ خاص ترین مخـاطب خـاص دنیـا !


[ سه شنبه 26 دی 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

 گیرم اندوه تو خواب است و نگاه تو خیال
پس دلم منتظر کیست عزیز این همه سال؟
پس دلم منتظر کیست که من بی خبرم؟
که من از آتش اندوه خودم شعله ورم؟
ماه یک پنجره وا شد به خیالم که تویی
همه جا شور به پا شد به خیالم که تویی

[ پنج شنبه 21 دی 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

گاهی حــــرف ها وزن ندارد … 
ریتم ندارد …
آهنگ ندارد …
اما خوب گوش کن …
درد دارند …

[ جمعه 15 دی 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

من چقد خوشبختم که به او دل دادم

بی هراس و تردید ، باورش می دارم

چه دلی داشت ز من ، نتوان باور کرد

گله هایی می کرد که توانم کم کرد

دوری چند روزه ، چقدر آزارش داد

که غریب و آشنا ، نام مجنونش داد

آن همه شادابی ، از وجودش دست شست

نا امیدی و درد ، روح او را آشفت

گفت که من چون آبم ، او وجودش تشنگی

حس و حال عشق او ، آخر آشفتگی

یعنی او تا این حد به دل من دل بست

که به روی هر کس راه عشقش را بست

حاصل این دوری ، باور قلبم بود

قلب پر دردی که ، در برش سخت آسود

[ جمعه 15 دی 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

 بخشی از وصیت نامه شهدای گرانقدر در مورد حجاب

 چه زیبا ، حضرت امام خمینی در مورد وصیت نامه شهدا بیان می کند:

« این وصیت نامه‏ ها انسان را می‏لرزاند و بیدار می‏كند»

حال به گوشه ای از وصیت نامه های شهدا در مورد حجاب نقل می کنیم:   

شهید عبدالله محمودى

« و تو ا ى خواهر دینى‏ ام: چادر سیاهى كه تو را احاطه كرده است ازخون سرخ من كوبنده‏تر است.»

    سردار شهید رحیم آنجفى

« خواهرم: محجوب باش و باتقوا، كه شمایید كه دشمن را با چادرسیاهتان و تقوایتان مى‏ كُشید.» «حجاب تو سنگر تو است، تو از داخل‏ حجاب دشمن را مى ‏بینى و دشمن تو را نمى ‏بیند.»

شهید محمد كریم غفرانى

« حفظ حجاب هم چون جهاد در راه خداست.»

شهید حمید رضا نظام

« خواهرم: از بى‏ حجابى است اگر عمر گل كم است نهفته باش و همیشه گل‏باش.»

شهید سید محمد تقى میرغفوریان

«از تمامى خواهرانم مى‏ خواهم كه حجاب ، این لباس رزم را حافظ باشند.»

طلبه شهید محمد جواد نوبختى

«خواهرم: هم چون زینب باش و در سنگر حجابت ‏به اسلام خدمت كن.»

شهید صادق مهدى پور

«یك دختر نجیب باید باحجاب باشد.»

شهید بهرام یادگارى

« خواهرم: حجاب تو مشت محكمى بر دهان منافقین و دشمنان اسلام ‏مى ‏زند.»

شهیدابوالفضل سنگ‏تراشان

«تو اى خواهرم... حجاب تو كوبنده‏تر از خون سرخ من است.»

شهید حمید رستمى

«به پهلوى شكسته فاطمه زهرا(س) قسمتان مى‏ دهم كه ، حجاب را حجاب‏را ، حجاب را ، رعایت كنید.»

« شهید على اصغر پور فرح آبادى

خواهر مسلمان: حجاب شما موجب حفظ نگاه برادران خواهد شد. برادرمسلمان: بى ‏اعتنایى شما و حفظ نگاه شما موجب حجاب خواهران خواهدشد.»

شهید على رضائیان

«شما خواهرانم و مادرانم: حجاب شما جامعه را از فساد به سوى‏معنویت و صفا مى ‏كشاند.»

شهید على روحى نجفى)

«از خواهران گرامى خواهشمندم كه حجاب خود را حفظ كنند ، زیرا كه‏ حجاب خون‏ بهاى شهیدان است.»

شهید غلامرضا عسگرى

«مادرم... من با حجاب و عزت نفس و فداكارى شما رشد پیدا كردم.»

شهید محمد حسن جعفرزاده

« اى خواهرم: قبل از هر چیز استعمار از سیاهى چادر تو مى ‏ترسد تا سرخى خون من.»

شهید محمد على فرزانه

« خواهرم: زینب‏گونه حجابت را كه كوبنده تر از خون من است‏ حفظ كن.»

رییس جمهور شهید محمد على رجایى

« خواهران ما در حالى كه چادر خود را محكم برگرفته ‏اند و خود را هم چون فاطمه و زینب حفظ مى ‏كنند... هدف‏دار در جامعه حاضرشده ‏اند.»

[ سه شنبه 12 دی 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

 ما همه با زندگی معامله می کنیم …!
با خودمان هم معامله میکنیم و با کسانی که دوستشان داریم هم …!
اگر نبخشی ، نمی بخشم
خیانت کنی ، خیانت میکنم
بدی کنی ، بدی میکنم
دروغ بگویی ، دروغ می گویم
و همیشه کوچک می مانیم ؛
بدون تجربه ی زندگی بالاتر و آرمانی تر …!
این را بدانیم که با خوب ، خوب بودن هنر نیست !

[ سه شنبه 12 دی 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

 

نمی دانم چه می خواهم خدایا ، به دنبال چه می گردم شب و روز

چه می جوید نگاه خسته من ، چرا افسرده است این قلب پرسوز

ز جمع آشنایان می گریزم ، به کنجی می خزم آرام و خاموش

نگاهم غوطه ور در تیرگیها ، به بیمار دل خود می دهم گوش

گریزانم از این مردم که با من، به ظاهر همدم و یکرنگ هستند

ولی در باطن از فرط حقارت ، به دامانم دو صد پیرایه بستند

از این مردم که تا شعرم شنیدند ، برویم چون گلی خوشبو شکفتند

ولی آن دم که در خلوت نشستند ، مرا دیوانه ای بدنام گفتند

دل من ای دل دیوانه من ، که می سوزی از این بیگانگی ها

مکن دیگر ز دست غیر فریاد ، خدا را بس کن این دیوانگی ها

(( فروغ فرخزاد ))

 

[ شنبه 9 دی 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

هيچ شباهتی به يوسف ندارم...

نه رسولم,نه زيبايم,نه براي كسي عزيزم,نه چشم به راهي دارم...

فقط...  در " چاه " افتاده ام!!! 

 

[ پنج شنبه 7 دی 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

 همه شب نماز خواندن،همه روز روزه رفتن
همه ساله از پی حج سفر حجاز کردن
زمدینه تا به کعبه سر وپا برهنه رفتن
دو لب از برای لبیک به گفته باز کردن
شب جمعه ها نخفتن، به خدای راز گفتن
ز وجود بی نیازش طلب نیاز کردن
به مساجد و معابد همه اعتکاف کردن
ز ملاهی و مناهی همه احتراز کردن
به حضور قلب ذکر خفی و جلی گرفتن
طلب گشایش کار ز کارساز کردن
پی طاعت الهی به زمین جبین نهادن
گه و گه به آسمان ها سر خود فراز کردن
به مبانی طریقت به خلوص راه رفتن
ز مبادی حقیقت گذر از مجاز کردن
به خدا قسم که هرگز ثمرش چنین نباشد
که دل شکسته ای را به سرور شاد کردن
به خدا قسم که کس را ثمر آنقدر نبخشد
که به روی نااميدي در بسته باز کردن
"شیخ بهایی

[ پنج شنبه 7 دی 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

 آذربایجان این روزها حالت چطور است؟

سلام آذربایجان حالت چطور است؟ واقیعتش را بخواهی چند روزی به فکرت بودیم و دوباره روزمرگی هایمان شروع شد.

حالا با این سرما چه میکنی؟ آیا کودکانت هنوز در کنار آواری که جان عزیزانشان را گرفت بازی میکنن؟

راستی آذربایجان عزیز تو در این غربت تنها نیستی دوستان تو در خراسان هم با تو همدرد اند.

در این سرما آنها ترجیح دادند مثل تو باشند تا شمارا تنها نگذارند.

آهای مردم خراسان ما دنبال یک لقمه نانیم. آهای آذربایجانی های عزیز جوک هایمان را یاد دارید.

شرمنده ایم که یادمان رفت انسانیم.

خانه ات آباد هموطن...

[ چهار شنبه 6 دی 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

 دل ساده 
برگرد و در ازای یک حبه کشک سیاه شور 
گنجشک ها را 
از دور و بر شلتوک ها کیش کن 
که قند شهر 
دروغی بیش نبوده است 

(مرحوم حسین پناهی)


[تصویر: 60107673999666978455.jpg]

[ پنج شنبه 30 آذر 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

رنگ مهتاب نبود
رنگ شب بود و سکوت
که گره های ترک خورده ی عشق
روی تابوت زمان نقش شدند
من نتوانستم که گره ها را باز کنم
چون مرا در قفس دیگری از عشق بینداخت به دام 
و تو آزاد و رها ، در تپش پنجره ها غرق شدی ، رنگ تقصیر نداشت
دست خلاق هنرمند جهان قصه ی ما را روی یک بام کشید 

[ دو شنبه 27 آذر 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

 کمی تفکر کنیم...!!!!

یکی از اساتید اخلاق می‌گفت: امام زمان - علیه‌السلام - کی نماز صبح می‌خواند!؟ نماز صبح لب طلایی می‌خواند!؟ برای شماها که نماز صبح می‌خوانید می‌گویم. نماز صبح لب طلایی یعنی آفتاب می‌آید بالای دیوار و زردی آفتاب مثل این نعلبکی‌های لب طلایی که لبش طلاست پیدا می‌شود. کدام یک از ائمه، در چه زمان، نماز صبح لب طلایی خوانده‌اند!؟ یائمه چطوری نماز صبح می‌خواندند!؟ چرا ما این قدر نسبت به نماز صبح بی قیدیم!؟ یک چیزی شنیده‌ایم که اگر آدم خوابش ببرد و نمازش قضا شود، چون خواب بوده گناه ندارد. خیلی خوب، ولی آیا این بی اعتنایی نیست!؟ شما در یک دانشکده ای دانشجو هستی. استاد شما یک چیزی را پنجاه مرتبه به شما می‌گوید. شما می‌گویید: ببخشید خوابم برده بود. آیا به شما نمی‌گوید: شما از بی اهمیتی این جوری هستید!؟ اگر آدم اهمیت بدهد، این جوری نمی‌شود. چند مرتبه شده از هواپیما عقب بمانی در مسافرت!؟ یا از قطار!؟ یا از ماشین!؟ یا هیچ، یا در حد هیچ. چرا؟ برای اینکه دلمان شور می‌زند. به هواپیما خیلی اهمیت می‌دهیم. چرا نماز صبحمان باید قضا بشود!؟ چرا باید نمازمان را آن موقع بخوانیم!؟ چرا در اول وقت که می‌توانیم، بدون اینکه یک وجه شرعی و به اصطلاح یک عذر شرعی داشته باشیم، می‌نشینیم گپ می‌زنیم، اما نماز اول وقت نمی‌خوانیم!؟ چرا!؟ زندگی ائمه چه جوری بوده!؟

[ شنبه 25 آذر 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

بیا آخرین شاهکارت را ببین
مجسمه ای با چشمانی باز
خیره به دور دست
شاید شرق،شاید غرب
مبهوت یک شکست
مغلوب یک اتفاق
مصلوب یک عشق
مفعول یک تاوان
خرده هایش را باد میبرد
و او فقط خاطراتش را نگه داشته..
بیا آخرین شاهکارت را ببین..
مجسمه ای ساخته ای به نام "من"
 
 

[ شنبه 25 آذر 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 21 صفحه بعد
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید.امیدوارم لحظات خوبی را در این وبلاگ داشته باشید.
امکانات وب

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 292
بازدید دیروز : 2472
بازدید هفته : 7305
بازدید ماه : 17349
بازدید کل : 297827
تعداد مطالب : 4364
تعداد نظرات : 1580
تعداد آنلاین : 1

فروش بک لینکطراحی سایتعکس