عشقانه ها
سایت تفریحی فرهنگی مذهبی دانلود و...
نويسندگان
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان عشقانه ها و آدرس ela86.com لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





پيوندهای روزانه

یك سبد پر ز ستاره با ماست
روی یك سفره احساس
كه بین من و تو پیداست
قلب من سخت اسیر احساس
عشق تو
قطره اشكی است
كه از گوشه چشمت پیداست
روح تو یك گل سرخ تنهاست
حس من
چون یك موج
در تب و تاب دریاست
دستم از دوری دستت تنهاست
چشم تو
رنگ قشنگی است
كه در برگ درختان پیداست. 

[ چهار شنبه 24 اسفند 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

امیدم باش 
امید آخرینم باش
و نوشدارو برایم باش
برای این دل ریشم تو مرحم باش
تو با مهرت عزیزم باش
تو عشقم باش
تو تنها در كنارم باش
ولیكن تا دم اخر
كنارم باش
كنارم باش 

 

[ چهار شنبه 24 اسفند 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

چگونه بی تو سر كنم
چگونه شب سحر كنم
بدون تو چه آسمان حرام گشته بر دلم
بدون تو چه آسمان خراب گشته بر سرم
بدون تو یه ماهی بدون تنگ
بدون تو سكوت مرده ای خموش
بدون تو ستاره ای بی فروغ
بدون تو پرنده ای شكسته بال
بدون تو شبم - شبی كه ندارد او سحر
بدون تو غروب غم گرفته ام
بدون تو یه ابر تكه پاره ام
بدون تو...
نمی كنم بدون تو زندگی
بدون هیچ معطلی 

[ سه شنبه 23 اسفند 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

ای نگاه عاشقونه كه عزیزترین نگاهی
تویی بهترین بهونه توی فصل چشم براهی

تو هجوم اون نگاهت كی میخواد دووم بیاره
غیر ابر مهربونیت كی میخواد بارون بباره

توی لحظه حضورت وا‍‍ژه ها حضور ندارن
حرفهای دل روی لبها قدرت عبور ندارن

مگر از برق نگاهم خشك بشه پای عبورت
بمونی همیشه پیشم بشكنه پشت غرورت 

[ سه شنبه 23 اسفند 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

مثل یک معجزه یک خواب
مثل آبی بودن و آرامی آب 
مثل لذت مثل عزت مثل آواز 
مثل خورشید مثل امید مثل پرواز 
مثل یک معجزه،یک خواب آمدی 
آمدی در لحظه های سرد و بیتاب آمدی..... 

[ سه شنبه 23 اسفند 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

ای دیده در انتظار دیدار
از چهره نقاب غصه بردار

با اشک صفا ببخش جان را
جان بخش ز عشق بر سر دار

برگرد جمال شمع پر شو
در دایره وفا چو پرگار

خورشید صفت بتاب از عشق
مهر است طبیب چشم بیمار

با عشق توان شدن چو مجنون
لیلا نشناخت چشم اغیار

دل باز به کوی او شب و روز
دیدار رخش وعده شد از یار

طی شد شب هجر شادمان باش
وصل است دوای چشم بیمار 

[ سه شنبه 23 اسفند 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

آن كه سودا زده چشم تو بوده است منم
آن كه از هر مژه صد چشم گشوده است منم

آن جفا دیده گرفتاروفا پیشه كه چشم
بسته از غیر تو تا بر تو گشوده است منم

آن كه در خاطره اش حرف وفا نیست تویی!
وان كه اكنده ز مهر تو دل اوست منم

آن كه در وادی عشق تو سر تسلیمش
رایگان بر كف اخلاص چنان كوفت منم 

[ دو شنبه 22 اسفند 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

لالا لالا نخواب سودي نداره همون بهتر كه بشماري ستاره
همون بهتر كه چشمات وا بمونه كه ماه غصش نشه تنها بيداره
لالا لالا نخواب بازم سفررفت نمي دونم به كارون يا خزررفت
فقط دردم اينه مثه هميشه بدون اطلاع و بي خبر رفت 

[ دو شنبه 22 اسفند 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

مرا ببر از این دیار به شهر خالی از گناه
به کوچه های بی کسی از آشیانه سیاه

مرا ببر به راه دور به سرزمین سوت و کور
به دشت تشنه غروب به خاک پاک بی غرور

مرا به خانه ای ببر که یاس در آن نفس زده
به باغ پرستاره ای که ماه در آن قدم زده

مرا ببر به قصر عشق جدا شو از غریبگی
سکوت را بهانه کن در این سراب خستگی

در این سکوت دلپذیر هوا پر از ترانه شد
نوای دل نشین یار صدای بی بهانه شد 

[ دو شنبه 22 اسفند 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

بی تو من بلبل بی بال و پرم
بی صدا و خسته و دربه درم
بی تو من شب زده ای بی یارم
طعم سرد نفس مردابم
بی تو من تشنه زبوی عشقم
در پی عطر تن معشوقم
بی تو من دیر نشینی تنهام
بدنم خشک و گلی گریانم
بی تو گیجم بی تو من حیرانم
در پی ملتمسی نالانم
بی تو من خسته در این دشت کویر
مویه کن جامه دران خاک به تن می رانم

[ دو شنبه 22 اسفند 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

خانه به دوش فنا در شب طوفانی ام
داغ کدامین گناه خورده به پیشانی ام

همسفر بادها رفته ام از یاد ها
فاصله ای نیست تا لحظه ی ویرانی ام

خوب نه آنگونه خوب تا به بهشتم بری
بد نه بدانگونه بد تا که بسوزانی ام

سایه اهریمن است یا شبحی از من است
این که نفس میکشد در من پنهانی ام

کولی زلف شبی خیمه بر این دشت زد
آه که تعبیر شد خواب پریشانی ام

درشب غربت نپرس حال خراب مرا
یکسره طوفانی ام یکسره بارانی ام 

[ یک شنبه 21 اسفند 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

آمد اما بي صدا خنديد و رفت 
لحظه اي در کلبه ام تابيد و رفت 
آمداز خاک زمين اما چه زود 
دامن از خاک زمين برچيد و رفت 
ديده از چشمان من پنهان نمود 
از نگاهم رازها فهميدو رفت 
گفتم اينجا روزني از عشق نيست 
پيکرش از حرفمن لرزيد و رفت 
گفتم از چشمت بيفشان قطره اي 
ناگهان چون چشمه اي جوشيد و رفت 
گفتمش من را مبراز خاطرت 
خاطراتش را به من بخشيد و رفت

[ یک شنبه 21 اسفند 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

درزماني كه وفا قصه برف به تابستان است
صداقت گل نايابيست
و در آيينه چشمان شقايقها
عابر ظالم و بي عاطفه غم جاريست
به چه كس بايد گفت كه باتو:

خوشبخترين انسان 

http://dc416.4shared.com/img/MDNCk6Zq/110.jpg?rand=0.48401262773202514

[ یک شنبه 21 اسفند 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

اهل كاشانم
روزگارم بد نیست
تكه نانی دارم، خرده هوشی، سر سوزن ذوقی
مادری دارم، بهتر از برگ درخت
دوستانی، بهتر از آب روان
و خدایی كه در این نزدیكی است
لای این شب بوها، پای آن كاج بلند
روی آگاهی آب، روی قانون گیاه
من مسلمانم
قبله ام یك گل سرخ
جانمازم چشمه، مهرم نور
دشت سجادة من
من وضو با تپش پنجره ها می گیرم
در نمازم جریان دارد ماه، جریان دارد طیف
سنگ از پشت نمازم پیداست
همه ذرات نمازم متبلور شده است
من نمازم را وقتی می خانم
كه اذانش را باد، گفته باشد سر گلدستة سرو
من نمازم را، پی "تكبیره الاحرام" علف می خوانم
پی "قد قامت" موج 

[ یک شنبه 21 اسفند 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

از زندگی از این همه تكرار خسته ام
از های و هوی كوچه و بازار خسته ام
دلگیرم از ستاره و آزرده ام ز ماه
امشب دگر ز هر كه و هر كار خسته ام
دل خسته سوی خانه تن خسته می كشم
آوخ ... كزین حصار دل آزار خسته ام
بیزارم از خموشی تقویم روی میز
وز دنگ دنگ ساعت دیوار خسته ام
از او كه گفت یار تو هستم ولی نبود
از خود كه بی شكیبم و بی یار خسته ام
تنها و دل گرفته و بیزار و بی امید
از حال من مپرس كه بسیار خسته ام
محمدعلی بهمنی 

[ شنبه 20 اسفند 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

تا عهد تو دربستم عهد همه بشكستم
بعد از تو روا باشد نقض همه پيمان‌ها
تا خار غم عشقت آويخته در دامن
كوته نظري باشد رفتن به گلستان‌ها

سعدی 

[ شنبه 20 اسفند 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

باز هم تنگ غروب است و دلم تنگ دلت
شبی آخر بخورد برسر ما سنگ دلت
من وتنهایی و شب خواب پریشان توایم
چو سه لشکر به شکست آمده از جنگ دلت
گر می تپد دلم بهر عشق تو خوارش مشمار
گوش دادم به خدا گوش به آهنگ دلت 

[ شنبه 20 اسفند 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

 به قصد عشق رفتی از غم نان سردرآوردی
زدی دل را به دریا از بیابان سردر آوردی
تو مثل هیچ كس بودی كه مثل تو فراوان است
سری بودی كه روزی از گریبان سردرآوردی
تو می شد جنگلی انبوه باشی از خودت اما
قناعت كردی و از خاك گلدان سردر آوردی
دراین پس كوچه های پرسه ماندی تا مگر شاید
دری بر تخته خورد و از خیابان سردر آوردی
توكل شرط كامل نیست این را مولوی گفته است
بخوان آن را دوباره شاید از آن سردر آوری
"مسیحای من ای ترسای پیر پیرهن چركین"
چه پیش آمد كه از شعر زمستان سر در آوردی

حسن قریبی

[ شنبه 20 اسفند 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

و عشق تنها عشق
ترا به گرمی یک سیب می کند مانوس...
و عشق تنها عشق 
مرا به وسعت اندوه زندگی ها برد ...
مرا رساند به امکان یک پرنده شدن..........
و نوشداروی اندوه ؟
صدای خالص اکسیر می دهد این نوش
و حال شب شده بود 
چراغ روشن بود
و چای می خوردند
چرا گرفته دلت مثل آنکه تنهایی؟!
چه قدر هم تنها !! 

[ جمعه 19 اسفند 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

دیگر دل شکسته راهی به تو ندارد
این ساز دل شکسته سوزی ز تو ندارد
دیگر نشان ز این عشق من پیش خود ندارم
دیگر تو را در این دل من پیش خود ندارم
می پرسم از دل خود شاید تو را بیابم
شاید تو را در این دل من پیش خود بیابم
رفتی تو از دل من دیگر تو را نخواهم
دیگر منم دل من دیگر تو را نخواهم
زین پس ز تو دل من دیگر نشان نگیرم
دیگر در این دل خود یادی ز تو نگیرم 

[ جمعه 19 اسفند 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

آه ای زندگی منم که هنوز
با همه پوچی از تو لبریزم
نه به فکرم که رشته پاره کنم
نه برآنم که از تو بگریزم...

فروغ 

[ جمعه 19 اسفند 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

شبها که سکوت است وسکوت است وسياهی
آوای تو می خواندم از لا يتناهی
آوای تو می آردم از شوق به پرواز
شبها که سکوت است و سکوت است وسياهی
امواج نوای تو به من می رسد از دور
دريايی و من تشنه مهر تو چو ماهی
وين شعله که با هر نفسم می جهد از جان
خوش ميدهد از گرمی اين شوق گواهی
ديدار تو گر صبح ازل هم دهدم دست
من سرخوشم از لذت اين چشم به راهی
ای عشق تو را دارم و دارای جهانم
همواره تويی هر چه تو گويی وتو خواهی 

[ جمعه 19 اسفند 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

چقدر گرفته دلت ،مثل آنكه تنهايي
چقدر هم تنها
خيال مي كنم دچار آن رگ پنهان رنگها هستي
دچار يعني؟
عاشق
وفكر كن كه چه تنهاست،اگر كه ماهي كوچك
دچار آبي درياي بيكران باشد
چه حس نازك غمگيني!
وغم اشارت تلخي به رد وحدت اشياست
وغم
اشارت تلخي
به رد
وحدت
اشياست.

سهراب

[ پنج شنبه 18 اسفند 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

مردم از درد و نمی آیی به بالینم هنوز
مرگ خود میبینم و رویت نمی بینم هنوز
بر لب آمد جان و رفتند آشنایان از سرم
شمع را نازم كه می گرید به بالینم هنوز
آرزو مرد و جوانی رفت و عشق از دل گریخت
غم نمی گردد جدا از جان مسكینم هنوز
روزگاری پا كشید آن تازه گل از دامنم
گل بدامن میفشاند اشك خونینم هنوز
گر چه سر تا پای من مشت غباری بیش نیست
در هوایش چون نسیم از پای ننشینم هنوز
سیمگون شد موی و غفلت همچنان بر جای ماند
صبحدم خندید و من در خواب نوشینم هنوز
خصم را از ساده لوحی دوست پندارم رهی
طفلم و نگشوده چشم مصلحت بینم هنوز 

[ پنج شنبه 18 اسفند 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

شب شد خیال آمدنت را به من بده
حسِ عزیز در زدنت را به من بده
امشب شبیه عشق رها شو درون من
روحِ شگرفِ بی بدنت را به من بده
ای مثل صبحْ آمده از لمـسِ آفتاب
من سردم است پیرهنت را به من بده
اینجا میان موزه‌ی شب خاك می خورم
یك شب هوای پرزدنت را به من بده
من با تو گفتن از تو ، تو را دور می شوم
ای من ، منِ همیشه ،من ات را به من بده
 حرفی نمانده است ، ولی محضِ یك حضور
فریادهای بی دهنت را به من بده
مردن مرا نشانه‌ی تلخی ست ، بعد از این
نامِ قشنگِ زیستن ات را به من بده 

[ پنج شنبه 18 اسفند 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

ای آشنا چه شد که تو بیگانه خو شدی؟
با مهرپیشگان ز چه رو کینه جو شدی؟
ما همچو غنچه یک دل و یک روی مانده ایم
با ما چرا چو لاله دو رنگ و دو رو شدی؟
نزدیک تر زجان به تنم بودی ای دریغ
رفتی به قهر و دورتر از آرزو شدی
ای گل که لاف حسن زدی پیش آفتاب!
خشکید شبنم تو و بی آبرو شدی
ای چهره از غبار غمی زنگ داشتی
اشکی فشاند چشم من و، شست و شو شدی
از گریه همچو غنچه گره در گلوی ماست
تا همچو گل به بزم کسان خنده رو شدی.
سیمین! چه روزها که چو گرداب، در فراق
پیچیدی از ملالت و در خود فرو شدی! 

[ پنج شنبه 18 اسفند 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

وقتی از فكر غزلهایم سرت آتش گرفت
باورم كردی ولیكن باورت آتش گرفت
درد من را با قفس گفتی، صدایت دود شد
مرغ عشقت ‌سوخت،بال كفترت‌ آتش گرفت
خیس باران آمدی سرما سیاهت كرده بود
آنقدر بوسیـدمت تا پیكرت آتش گرفت
گفته بودم من لبالب آتشم پروانه جان!
پس چرا پروا نكردی تا پرت آتش گرفت
گفته بودی شعرهایت ‌سرد وبی روحند مرد!
شعرهایم را نوشتی دفترت آتش گرفت
دستهایم را گرفتی رفتنت نزدیك بود
دستهایت داغ شد انگشترت آتش گرفت
من لبالب آتشم اما نمیدانی چقدر
سینه ام با نامه های آخرت آتش گرفت

رضا عزیزی 

[ چهار شنبه 17 اسفند 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

می خواهم فریاد بلندی بكشم
كه صدایم به شما هم برسد
من به فریاد همانند كسی
كه نیازی به تنفس دارد
مشت می كوبد بر در
پنجه می ساید بر پنجره ها
محتاجم
من هوارم را سر خواهم داد
چاره درد مرا باید این داد كند
از شما خفته چند
چه كسی می اید با من فریاد كند ؟
فریدون مشیری 

[ چهار شنبه 17 اسفند 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

آواز عاشقانه ي ما در گلو شکست
حق با سکوت بود صدا در گلو شکست
ديگر دلم هواي پريدن نميکند
تنها بهانه ي ما در گلو شکست
سربسته ماند بغض گره خورده در دلم
آن گريه هاي عقده گشا در گلو شکست
اي داد کس به داغ دل باغ دل نداد
اي واي هاي هاي عزا در گلو شکست
آن روزهاي خوب که ديديم خواب بود
خوابم پريد و خاطره ها در گلو شکست
تا آمدم که با تو خداحافظي کنم
بغضم امان نداد و خدا....در گلو شکست 

[ چهار شنبه 17 اسفند 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

عاشقانه بود
نفس کشیدن کنار چشمان تو
ماندین زیر سایه ی نگاهت
و قدم زدن دوشادوش عظمتی که من در برابرش گنگ می شدم
عاشقانه بود رفتنت ؛ زمانی که من گریستم
با صدایی بی صدا
با اشگ هایی که تمام شهر را خیس کرد 

[ چهار شنبه 17 اسفند 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]
صفحه قبل 1 ... 11 12 13 14 15 ... 21 صفحه بعد
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید.امیدوارم لحظات خوبی را در این وبلاگ داشته باشید.
امکانات وب

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 613
بازدید دیروز : 1050
بازدید هفته : 613
بازدید ماه : 27981
بازدید کل : 308459
تعداد مطالب : 4364
تعداد نظرات : 1580
تعداد آنلاین : 1

فروش بک لینکطراحی سایتعکس