عشقانه ها
سایت تفریحی فرهنگی مذهبی دانلود و...
نويسندگان
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان عشقانه ها و آدرس ela86.com لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





پيوندهای روزانه

 از ميان اشک ها خنديده مي آيد کسي
خواب بيداري ما را ديده مي آيد کسي
با ترنم با ترانه با سروش سبز آب
از گلوي بيشه خشکيده مي آيد کسي
مثل عطر تازه تک جنگل باران زده
در سلام بادها پيچيده مي آيد کسي
کهکشاني از پرستو در پناهش پرفشان
آسمان در آسمان کوچيده مي آيد کسي
خواب ديدم , خواب ديده در خيالي ديده اند
از شب ما روز را پرسيده مي آيد کسي

[ دو شنبه 13 شهريور 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

مباد لحظه ای ازیادتان جدا باشم
خدا کند همه ی عمر با شما باشم
مرا رها مکن از آستانه ات آقا
رضا مشو که ز درگاه تو جدا باشم
اگر که فیض دعای تو شاملم گردد
زدام غفلت و بند گنه رها باشم
به انتظار فرج دست بر دعا شده ام
خدا نکرده مگر تحبس الدعا باشم؟
اگر نصیب کنی طول عمر با عزت
همیشه و همه جا خادم شما باشم
به یاد غربت ارباب دل پریشانم
خوشم که با تو گرفتار روضه ها باشم
دلم قرار ندارد بیا و کاری کن
که عاقبت سفری با تو کربلا باشم 

[ جمعه 27 مرداد 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

مثل همیشه منتظرم آه می کشم
چون انتظار یوسف از این چاه می کشم
در عالم خیال،مسیر عبور را
در امتداد سبز همین راه می کشم
نادیده عاشقت شده ام مثل کودکان
عکس تو را شبیه به یک ماه می کشم
آقا بیا که فصل غریبی است نازنین
آقا بیا ز غصه تو را آه می کشم
جای گلایه نیست که دوری گزیده ای
هرچه کشیدم از دل گمراه می کشم 

[ پنج شنبه 19 مرداد 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

یا صاحب الزمان"عج"ادرکنی
این هفته هم گذشت تو اما نیامدی 
خورشید خانواده ی زهرا نیامدی 
از جاده ی همیشه ی چشم انتظارها 
ای آخرین مسافردنیا نیامدی 
صبحی کنار جاده تو را منتظر شدیم 
"آمد غروب،رفت وتوآقا نیامدی" 
امروزمان که رفت چه خاکی به سر کنیم؟ 
آقای من ! اگر زد وفردا نیامدی 
غیبت بهانه ای است که پاکیزه تر شویم 
تا روبرویمان نشدی ، تا نیامدی! 

[ یک شنبه 15 مرداد 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

یااباصالح(عج)

یارب آن یوسف گمگشته به من باز رسان
تاطرب خانه کنی بیت حزن باز رسان 
ای خدایی که به یعقوب رساندی یوسف 
این زمان یوسف من نیز به من باز رسان 
رونقی بی گل خندان به چمن باز نماند 
"یارب آن نوگل خندان به چمن باز رسان" 
ازغم غربتش آزرده خدایا مپسند 
آن سفرکرده ی ما رابه وطن باز رسان 
"شهریار"

[ سه شنبه 10 مرداد 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

 با توام ای دشت بی پایان سوار ما چه شد
یکه تاز جاده های انتظار ما چه شد؟
آشنای" لا فتی الا علی" اینجا کجاست؟
صاحب" لا سیف الا ذوالفقار "ما چه شد؟
چهارده قرن است، چهل منزل عطش پیموده ایم
التیام زخم های بی شمار ما چه شد؟
چشم یوسف انتظاران را کسی بینا نکرد
روشنای دیده امیدوار ما چه شد؟
ذوالجناحا! عصر ما چون عصر عاشورا مباد
دشت را گشتی بزن، بنگر سوار ما چه شد؟
باز ای"موعود" بی تو جمعه ای دیگر گذشت
کُشت مارا بی قراری! پس قرار ما چه شد؟
می نشینیم تا ظهور سرخ مردی سبز پوش
آن زمان دیگر نمی پرسیم بهار ما چه شد؟

[ دو شنبه 2 مرداد 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

غــفلت از یــــــار گرفتــــــار شدن هــــم دارد
از شمـــــا دور شـــدن زار شــدن هــــم دارد
هـــر کـــه از چشــم بیفتــاد محلـــش ندهند
عبـــــد آلــــوده شدن خــــار شـــدن هم دارد
عیـــب از مــاست که هر صبـــح نمی بینیمت
چشـــم بیمــار شــده تــــار شـدن هــــم دارد
همـــه بــــا درد به دنبـــال طبیبـــی هستیــم
دوری از کـــــوی تـــــو بیمــــار شـدن هم دارد
ای طبیب همــه انگـــــــــار دلــت با مــا نیست
بـــــد شــدن حــس دل آزار شـــدن هــــم دارد
آن قــــدر حـــرف در این سینه ی ما جمع شده
ایــن همـــه عقـــــده تلنبـــار شـدن هـــم دارد
از کریمــان فقــرا جـــود و کـــرم می خـــواهند
لطـــف بسیـــــار طلبـــــکار شـــدن هــــم دارد
نکنـــــــد منتظـــر مـــردن مــــایی آقـــــا ... ؟!
ایــــن بـــدی مانـــع دیـــدار شـــدن هـــــم دارد
مـــا اسیــریم اسیــــر غــــــم دنیــــا هستیــــم
غـــفلت از یـــــــــار گــــــرفتار شــدن هـــم دارد 

[ پنج شنبه 29 تير 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

برگرد ای توسل شب زنده دارها
پایان بده به گریه ی چشم انتظارها
از یک خروش ناله ی عشاق کوی تو
حاجت روا شوند هزاران هزارها
یکبار نیز پشت سرت را نگاه کن
دل بسته این پیاده به لطف سوارها
از درد بی حساب فقط داد میزنم
آیا نمیرسند به تو این هوارها
ما را به جبر هم که شده سر به زیر کن
خیری ندیده ایم از این اختیارها
باید برای دیدن تو "مهزیار" شد
یعنی گذشتن از همگان "محض یار" ها 

[ دو شنبه 26 تير 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

ناخواسته به روی سیاهم نگاه کن
یک بار هم به خاطر من اشتباه کن
جانا! مگر شکستن دلها گناه نیست
قربان دل شکستن تو ، پس گناه کن
با یک نگاه می کُشی و زنده میکنی
مابین مرگ و زندگی ام ، یک نگاه کن
حتی دروغکی شده از عاشقی بگو
امشب مرا برای همیشه سیاه کن
کُشتی مرا، ولی مرو از پیش کشته ات
تابوت بی قرار مرا سر به راه کن

[ پنج شنبه 22 تير 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

گر چه پیمان را شکستم بر سر پیمانه ام
با همه بد عهدی ام آن عاشق دیوا نه ام
گر به ظاهر دورم از در گاه تو ای نازنین
باز هم مشتاق روی دلکش جانا نه ام
از در میخانه ات ای شاهد خوبان مران
با همه عصیان همان دردی کش میخانه ام
پرده بردار از رخ زیبا که مشتاق تو ام
آن رخ زیبا ندیده ،واله ودیوانه ام
پادشاه جودی و ما بنده در گاه تو 
منتظر بر درگهت ،زان بخشش شاهانه ام
در میان بحر هجران غوطه ور گشتم ولی
باز هم در جستجوی گوهر دردانه ام
همچون من هرگز نباشد بر درت پیمان شکن
لیک با الطاف غیر از تو، شها! بیگانه ام
چون که لطف توست تنها ضامن رسوایی ام
ور نه آن گردم که افشان در دل ویرانه ام
انتظارت بیش از حد شد ،تحمل تا به کی؟
آفتا با! بهر دیدار رخت پروانه ام
واله و«شیدا » ومستم لیک ،محتاج توام
یک نظر بر من نما، ای عارف فرزانه ام!

[ یک شنبه 18 تير 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

یا این دل شکستة ما را صبور کن
یا لا أقل به خاطر زینب ظهور کن
دیگر بتاب از افق مکه ، ماه من!
این جاده های شب زده را غرق نور کن . . .

یا مهدی ادرکنی 

[ دو شنبه 12 تير 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

غروب جمعه دلم بوی یار می گیرد
افق افق دل من را غبار می گیرد
نه با زیارت یاسین دلم شود آرام
نه با دعای سماتم قرار می گیرد
نوای ندبه صبحم هنوز ورد لب است
که نغمه عشراتم به بار می گیرد
دل صنوبریم زین هوای مه آلود
نه از فراق که از انتظار می گیرد
قسم به عصر که خسران قرین انسان است
مگر هر آنکه دانش خود را به کار می گیرد
بدان که دلبر ما جان برای یاری خویش
در این دیار هزاران هزار می گیرد
به گوش منتظران گو که صبح نزدیک است
اگر چه شب ز رفیقان دمار می گیرد
جمال یار چو خورشید عالم افروز است
حجاب نفس تو را زان نگار می گیرد
تمام دلخوشیم یک نگاه کوچک اوست
ز چیست یار من از من کنار می گیرد
اگر که یار نخواهد به جلوه غم ببرد
دل زهیر چو شبهای تار می گیرد 

[ جمعه 9 تير 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

خسـتگان عشـق را ایام درمـان خـواهـد آمـد
غم مخور آخر طبیب دردمندان خواهـد آمـد
آن‌قــدر از كــردگار خـویشـتن امــیدوارم
كـه شـفابخش دل امـیدواران خـواهـد آمـد
دردمـندان مسـتمندان بـی پناهان را بگـویید
مـنجی عـالم پـناه بـی‌پناهان خـواهـد آمـد
صـبر كن یـا فـاطمه ای بـانوی پـهلو شكسـته
مهدی‌ات با شیشه‌ی دارو و درمان خواهد آمد. 

[ پنج شنبه 8 تير 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

تو می آیی و دست های مرا پر از عطریاس و سحر می کنی
تو می آیی و لحظه های مرا از احساس گل تازه تر می کنی
تو می آیی و چشم های مرا برای شکفتن خبر می کنی
اگر خسته باشم از این انتظار به این خسته آخر نظر می کنی
تو می آیی و با غزل های سبز بهار جوان را صدا می زنی
به «انسانیت» بال و پر می دهی به زخم «حقیقت» دوا می زنی
تو می آیی و مرهم آشتی به سرتاسر کینه ها می زنی
تو می آیی و با طلوعی لطیف چه نقشی به آینه ها می زنی! 

[ سه شنبه 6 تير 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

آقا بیا ،که به دل ها قرار نیست
ما را که خسته ایم ، به غیر از تو یار نیست
در سینه ، باغ نرگس ما را خزان گرفت
گویی به دون تو اثری از بهار نیست
در این جهان غم زده با صد هزار امید
گشدیم ما ولی ، خبری از غم گسار نیست
پرسیدم از صبا که بگو حال عاشقان
گفتا کسی چو فاطمه چشم انتظار نیست
آقا تو را قسم، به جوانی مادرت
بازا، که از فراق تو ما را قرار نیست   

[ جمعه 2 تير 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

جمله جمله نه! واژه واژه تورا / ای سفر کرده گفتگو کردیم
کوچه کوچه نه! خانه خانه تورا / سالیانی ست جستجو کردیم
سوره سوره نه! آیه آیه تو را / در مناجات آرزو کردیم
جمعه جمعه نه! لحظه لحظه تو را / ندبه کردیم و های و هو کردیم . . . 

[ چهار شنبه 31 خرداد 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

مثل همیشه منتظرم آه می کشم
چون انتظار یوسف از این چاه می کشم
در عالم خیال،مسیر عبور را
در امتداد سبز همین راه می کشم
نادیده عاشقت شده ام مثل کودکان
عکس تو را شبیه به یک ماه می کشم
آقا بیا که فصل غریبی است نازنین
آقا بیا ز غصه تو را آه می کشم
جای گلایه نیست که دوری گزیده ای
هرچه کشیدم از دل گمراه می کشم 

[ یک شنبه 28 خرداد 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

این جمعه هم از دیدن رویت خبری نیست
دیگر نفسم هم،نفسِ معتبری نیست
رد می شود این جمعه و تا لحظه آخر
از آمدن سبز تو امّا اثری نیست 
 

[ جمعه 26 خرداد 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

ز کجا پای نهادیم سر کوی تو بود
آنچه دیدیم و ندیدم گل روی تو بود
سجده بر سنگ بلا برد وضو ساخت زخون
هر که محراب نمازش خم ابروی تو بود
چون معلم بخرد درس جنون می آموخت
دل که دیوانه زنجیری گیسوی تو بود
پای هر قافله از خار رهت آبله داشت
دست هر سلسله بر سلسله موی تو بود
هر چه گفتیم و نگفتیم حکایت ز تو داشت
آنچه خواندیم و نخواندیم هیاهوی تو بود
آسمان گشت به هر سوی و زمین بوس تو داشت
مهر پروانه شمع رخ دلجوی تو داشت
از بیابان عدم تا به گلستان وجود
همه جا باغ گل از نرگس جادوی تو بود
غزل میثم بی دست و زبان را بپذیر
که ز آغاز غزل خوان و ثنا گوی تو بود  

[ سه شنبه 23 خرداد 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

ای یادگار عترت طاها، ظهور کن
آرام جان زهره ی زهرا، ظهور کن
از رخ بگیر معجر غیبت، عزیز دل
روشن ترین ستاره ی دنیا، ظهور کن
عمری در انتظار نگاهت نشسته ایم
ای تکسوار سینه ی سینا، ظهور کن
ای آنکه عرش، بسته به پایت کمند خویش
وی باده نوش ساغر ادنی، ظهور کن
هرگز بهانه از لب و خالی نجسته ایم
"تنها" تویی بهانه ی دلها، ظهور کن 

[ شنبه 20 خرداد 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

زخم دل هجران زدگان را تو شفایی
درد غم بی نسخۀ ما را تو دوایی
عالم همه جا پر شده از تیرگی محض
ما گمشدگانیم و تو مصباح هدایی
مگذار که با ما همه عالم بستیزند
ما با همه گفتیم که تو صاحب مایی
سوگند به تنهایی تنهای مدینه!
تنها تو فقط منتقم خون خدایی
تو وارث بازوی علمدار حسینی
تو پاسخ فریاد تمام شهدایی
با خون دل و اشک روان هر شب جمعه
با مادر خود فاطمه (سلام الله علیها) در کرببلایی
ای کاش که یک لحظه به چشم همه عالم
ز آن گوشۀ شش گوشه به ما رخ بنمایی
ما پیش تو بودیم ولی حیف نبودیم
تو در دل مایی و ندانیم کجایی
گفتم دعایی کنم بهر ظهورت
دیدم تو دعایی تو دعایی تو دعایی
میثم همه گوش است که از خویش بگویی
کعبه همه چشم است که در کعبه درآیی 

[ پنج شنبه 18 خرداد 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

 وقتی دوباره پُر شده از بُت جهانمان
شرک است، ذکر نام خدا بر لبانمان!
اهریمنانه باعث شرمِ خدا شدیم 
گُم باد،از صحیفة عالم، نشانمان
نفرین به ما، به خاطر یک لقمه بیشتر 
وا شد به سوی هر کس و ناکس، دهانمان
تیر و کمان، به دست گرفتیم تا مباد 
غرق پرنده‌ها بشود آسمانمان
در فکر طرح وسوسة سیب دیگری‌ست 
شیطان، هم او که جا زده خود را میانمان
وقت حضور توست، مخواه آخرین امید 
بی‌قهرمان تمام شود این داستانمان

[ دو شنبه 15 خرداد 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

غروب بی تو آنقدر کش می آید که استخوانهای مظلومیتمان فریاد رس می طلبد در انتظار بانگ جرسی که از کعبه سر می دهی.
بیداری شبهای انتظارمان را عطر یاس سرشار می کند.
چه بهشت روشنی از گلوی ابرها می بارد
که بعد از دریا تنها تو می دانی ضریح بی نشانش را
مهتاب که بریزد نسیم شانه می زند پریشانی گیسویت را
که رستاخیز زمین نزدیک تر شود.
مرا به سیاهی شب ها چه کار
که هیچ ظلمتی ذره ای از قامت آفتابیت نخواهد کاست.
قسم به نام روشن خورشید وقتی که خیبر را به تحیر وا داشت
وبه فرق شق القمر شده ی عشق وقتی به فزت ربی متوسل شد
از راهی که تو در کوله داری باز نخواهم گشت
حتی اگر تمام جاده ها گام های مسافرت را فراموش کنند
که هر وقت تو به آینه بنگری صبح می شود. 

[ یک شنبه 14 خرداد 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

چه دیده ها که دوخته به در شده و نیامدی
چه عمرها ز دوری تو سر شده و نیامدی
چه روزها که تا به شب نام توبرده شد به لب
چه چشمها که از غم تو تر شده و نیامدی
شنیده بودم از کسی که با بهار می رسی
ببین که از بهار هم خبر شد و نیامدی
بیا ببین در این جهان امام خوب و مهربان
اسیر فتنه ی زمان بشر شد و نیامدی
تمام غصه ام همین شده که گویم این چنین
و امشبم بدون تو سحر شد و نیامدی
صبا به یار آشنا بگو که شاعر شما
ز دوری رخ تو خونجگر شد و نیامدی
از این زمانه خسته ام بیا که دلشکسته ام
به حق مادری که منتظر شد و نیامدی 

[ پنج شنبه 11 خرداد 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

یا ایهاالعزیز دلم مبتلایتان
دارد دوباره این دل تنگم هوایتان
از حال ما اگر که بپرسی ملال نیست
جز دوری شما و فراق صدایتان
من غصه ام گرفته برای غریبی ات
حالا شما بگو کمی از غصه هایتان
یک روز زیر پای شما خاک میشوم
من زاده میشوم که بمیرم برایتان
ناقابل است پیش کشم در برابرت
چشمم سرم دلم همه اقا فدایتان
با این همه که رنج کشیدی به خاطرم
کشتی مرا دوباره به اشک و دعایتان 

[ سه شنبه 9 خرداد 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

ساعات عمر من همگی غرق غم گذشت
دست مرا بگیر که آب از سرم گذشت
مانند مرده ای متحرک شدم بیا
بی تو تمام زندگی ام در عدم گذشت
می خواستم که وقف تو باشم تمام عمر
دنیا خلاف آنچه که می خواستم گذشت 
دنیا که هیچ,جرعه ی آبی که خورده ام
از راه حلق تشنه ی من مثل سم گذشت
بعد از تو هیچ رنگ تغزل ندیده ایم
از خیر شعر گفتن,حتی قلم گذشت
تا کی غروب جمعه ببینم که مادرم
یک گوشه بغض کرده,که این جمعه هم گذشت...
مولا شمار درد دلم بی نهایت است
تعداد درد من به خدا از رقم گذشت 

[ یک شنبه 7 خرداد 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

با توام اي دشت بي پايان سوار ما چه شد
يكه تاز جاده هاي انتظار ما چه شد
آشناي «لافتي الا علي» اينك كجاست؟
صاحب «لا سيف الا ذوالفقار» ما چه شد؟
چارده قرن است چهل منزل عطش پيموده ايم
التيام زخم هاي بي شمار ما چه شد؟
چشم يوسف انتظاران را كسي بينا نكرد
روشناي ديده اميدوار ما چه شد؟
ذوالجناحا! عصر ما چون عصر عاشورا مباد
دشت را گشتي بزن، بنگر سوار ما چه شد؟
باز اي موعود! بي تو جمعه اي ديگر گذشت
كُشت ما را بي قراري! پس قرار ما چه شد؟
مي نشينم تا ظهور سرخ مردي سبزپوش
آن زمان ديگر نمي پرسم بهار ما چه شد؟ 

[ جمعه 5 خرداد 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

مجنون شدم که راهی صحرا کنی مرا
گاهی غبار جاده ی لیلا، کنی مرا
کوچک همیشه دور ز لطف بزرگ نیست
قطره شدم که راهی دریا کنی مرا
پیش طبیب آمده‌ام، درد می‌کشم
شاید قرار نیست مداوا کنی مرا
من آمدم که این گره ها وا شود همین!
اصلا بنا نبود ز سر وا کنی مرا
حالا که فکر آخرتم را نمیکنم
حق میدهم که بنده دنیا کنی مرا
من، سالهاست میوه ی خوبی نداده‌ام
وقتش نیامده که شکوفا کنی مرا
آقا برای تو نه ! برای خودم بد است
هر هفته در گناه، تماشا کنی مرا
من گم شدم ؛ تو آینه‌ای گم نمی‌شوی
وقتش شده بیائی و پیدا کنی مرا
این بار با نگاه کریمانه‌ات ببین
شاید غلام خانه زهرا کنی مرا 

[ پنج شنبه 4 خرداد 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

افـسوس كـه عـمرى پـى اغـيار دويـديـم
از يـار بـمـانـديـم و بـه مقصد نرسيـديم
سرمايه ز كـف رفت و تـجارت ننموديـم 
جـز حـسـرت و انـدوه مـتاعى نخريـديم
پس سعى نموديم كه بـبـينيم رخ دوسـت 
جـان هـا بـه لـب آمـد، رخ دلـدار نـديديم
مـا تـشـنـه لـب انـدر لــب دريـا مـتـحـيـّر 
آبـى بـه جـز از خـون دل خـود نچشيديم
اى بـسته بـه زنـجير تو دل هاى محبّان 
رحمى كه در اين باديه بس رنج كشيديم
چندان كه به ياد تو شب و روز نشستيم 
از شـام فـراقـت چـو ســحـر گـه ندميديم
اى حـجّـت حـقّ پـرده ز رخسار بـرافكن 
كـز هـجـر تـو مـا پـيـرهــن صبر دريديم
ما چشم به راهيم به هر شام و سحرگاه 
در راه تـو از غـيـر خـيـال تـو رهـيـديـم
اى دسـت خـدا دست برآور كه ز دشمن 
بـس ظـلـم بـديـديـم و بسى طعنه شنيديم 

[ دو شنبه 1 خرداد 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

از ميان اشک ها خنديده مي آيد کسي
خواب بيداري ما را ديده مي آيد کسي
با ترنم با ترانه با سروش سبز آب
از گلوي بيشه خشکيده مي آيد کسي
مثل عطر تازه تک جنگل باران زده
در سلام بادها پيچيده مي آيد کسي
کهکشاني از پرستو در پناهش پرفشان
آسمان در آسمان کوچيده مي آيد کسي
خواب ديدم , خواب ديده در خيالي ديده اند
از شب ما روز را پرسيده مي آيد کسي



[ پنج شنبه 28 ارديبهشت 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]
صفحه قبل 1 2 3 4 5 صفحه بعد
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید.امیدوارم لحظات خوبی را در این وبلاگ داشته باشید.
امکانات وب

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 5428
بازدید دیروز : 1414
بازدید هفته : 13855
بازدید ماه : 23899
بازدید کل : 304377
تعداد مطالب : 4364
تعداد نظرات : 1580
تعداد آنلاین : 1

فروش بک لینکطراحی سایتعکس