عشقانه ها
سایت تفریحی فرهنگی مذهبی دانلود و...
نويسندگان
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان عشقانه ها و آدرس ela86.com لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





پيوندهای روزانه

ماهیت واقعی امریکا این است آقای روحانی...

ما از سیاست سر در نمی آوریم ولی مرگ بر امریکا شعار همیشگی ماست...

هنوز خون شهیدانمان یادمان نرفته

آقای روحانی آقا مصطفی (احمدی روشن) یادت هست.

ما به شما و نظرتان احترام میگذاریم اما

این گرگ ها ؛ تشنه خون من و شما هستند

شما سیاسی باشید 

ولی بدانید ما هم مانند رهبرمان انقلابی هستیم

مرگ بر امریکا

[ پنج شنبه 11 مهر 1392برچسب:, ] [ ] [ ali ]

اتفاقی خجالت آور برای ورزش کشور...!!!

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی قم فردا،  سالیانه بودجه زیادی در کشور صرف می شود تا جوانان به ورزش روی آورند و به سمت سیگار نروند اما جالب است بدانید یکی از قهرمانان ورزشی که در المپیک ناشنوایان به مدال نقره رسید، به خاطر امرار معاش مجبور است سیگار بفروشد.

سجاد پیرآقا یارچمن جوان 21 ساله اهل تبریز چندی پیش در المپیک ناشنوایان 2013 بلغارستان توانست مدال نقره پرتاب دیسک رشته دومیدانی را برای تیم ملی کشورمان کسب کند اما به خاطر مشکلات مالی و نداشتن شغل مجبور است در یکی از میادین شهر تبریز سیگار فروشی کند.

وی تاکید کرده از سوی بهزیستی حمایت نمی شود و به خاطر کسب مدال در المپیک ناشنوایان نیز پاداشی دریافت نکرده است.

این ورزشکار که دل پردردی دارد می گوید: هیچ مسئولی چه در سطح ملی و چه در سطح استانی تقدیری از من نکرده است، حتی هزینه های جاری تمرینات را هم نمی دهند، فدراسیون هیچ توجهی به ما نمی کند، افراد سالم میلیون ها تومان جایزه می گیرند ولی انگار ما ناشنوایان آدم نیستیم که کسی بخواهد از ما تقدیری کند، من پرچم ایران را در المپیک به اهتزاز در آوردم و افتخاری برای این مملکت کسب کردم ولی کسی از من تشکر و تقدیر نکرد.

آرزوی سجاد این است که حداقل یک دکه برای سیگارفروشی داشته باشند تا در سرما و زیر برف و باران به همراه پدرش اذیت نشوند. می گوید هزینه تمریناتش را نیز از راه سیگارفروشی تامین می کند.


امیدواریم مسئولان ورزش صدای مظلومیت این ورزشکار را بشنوند و کمی هم به سجادها توجه کنند.

[ چهار شنبه 10 مهر 1392برچسب:, ] [ ] [ ali ]

زن: می تونم باهاتون حرف بزنم؟
(عباس با دیدن چهره زن سرش را پایین می اندازد)
عباس:بفرمایید.
زن:من قرصای قلبمو نیاوردم.کم کم سرم داره سنگین می شه.اگه اجازه بدید من سهم خ.دمو بدم وبرم.
عباس:سهم چی رو؟
زن:سهم آزادیمو.بدتون نیاد من جای خواهرتون هستم.شما این کارتون زوره بی منطقی یه.باورم نمی شه همه ی این سروصدا ها به خاطر مریضی شما باشه. این یه بهانه ست مگه نه؟
عباس به هم ریخته است.قصد گفتن جمله ای را دارد ولی انگار زبانش بند آمده است.
زن: ببینید.مقاصد شما سیاسیه . ما رو ملعبه ی این سیاسی بازیتون کردین.والله کی نمی دونه شما ها به اندازه ی کافی غنایم از این جنگ بردین. زمین یخچال کولر تلویزیون حق تحصیل دانشگاه بلیط هواپیما و هزار چیز دیگه که نمی دونم. پس دیگه چی می خواین؟
جمع در سکوت فردی فرو می رود.
عباس: بفرمایید برید.اونایی که فکر می کنن ما یخچال و کولر و دانشگاه گرفتیم و حالا خوشی زده زیر دلمون بیان برن.
عباس به سمت در می رود و کرکره را بالا می کشد.
عباس: من اصلن توقعی نداشتم سر زمین باتراکتورم بودم.وقتا هم جنگ تموم شد برگشتم سر همون زمین بدون تراکتور من حتی دفترچه ی بیمه هم نگرفتم. حالا برای من زوره که همچین تهمتی به من بزنن. خواهر با شمام!شما سهمتونو دادید.سهمتون همین نیشایی بود که زدین دست شما درد نکنه.حالا بفرمایید یرید که قلبتون از کار نیفته.

آژانس شیشه ای \ ابراهیم حاتمی کیا

[ سه شنبه 9 مهر 1392برچسب:, ] [ ] [ ali ]

بازتاب حرکت زیبای تیموریان

آقای تیموریان بابت این حرکت انسانی مچکریم...!!!

[ سه شنبه 9 مهر 1392برچسب:, ] [ ] [ ali ]

می دانی ، یک وقت هایی باید روی یک تکه کاغذ بنویسی : 
" تـعطیــل است " ،
و بچسبانی پشت شیشۀ افـکارت ، 
باید به خودت استراحت بدهی ،
دراز بکشی دست هایت را زیر سرت بگذاری به آسمان خیره شوی و بی خیال ســوت بزنی ، 
در دلـت بخنــدی به تمام افـکاری که پشت شیشۀ ذهنت صف کشیده اند ، آن وقت با خودت بگویـی :
* بگذار منتـظـر بمانند * . . . .!!!
( زنده یاد حسین پناهی )

[ سه شنبه 9 مهر 1392برچسب:, ] [ ] [ ali ]

بدون شرح...

اندکی تامل...

[ دو شنبه 8 مهر 1392برچسب:, ] [ ] [ ali ]

چشم آلوده کجا دیدن دلدار کجا ؟
دل سرگشته کجا وصف رخ یار کجا ؟

قصه ی عشق من و زلف تو دیدن دارد
نرگس مست کجا همدمی خار کجا ؟

سر عاشق شدنم لطف طبیبانه ی توست
ور نه عشق تو کجا این دل بیمار کجا ؟

هرکه را تو بپسندی بشود خادم تو
خدمت عشق کجا نوکر سر بار کجا؟

کاش در نافله ات نام مرا هم ببری
که دعای تو کجا عبد گنه کار کجا؟

[ جمعه 5 مهر 1392برچسب:, ] [ ] [ ali ]

رفتم محضر ، ماشینو به نام خودم بزنم
یهو نفهمیدم چی شد
اون وسط از یکی طلاق گرفتم!
من که اصلا زن نداشتم ، 5 ساله دارم مهریه میدم...
آقای مجری : به کی ؟
نمیدونم به کی....
ینی داغونمااااا
لهِ لهم......
( فامیر دووورررر)

[ پنج شنبه 4 مهر 1392برچسب:, ] [ ] [ ali ]

دوستم داره به يه زنه آمريكايي هفت سين رو توضيح ميده:

It should start with "S", like APP

.

.

.

دارو چیست !؟

دارو عبارت است از مجموعه عوارضی جانبی

که بعضاً اثرات درمانی هم دارد

 برای رفع این عوارض جانبی

داروهای دیگری تجویز می‌شوند که خود

این چرخه را تا نابودی کامل بیمار طی می‌کنند!


ادامه مطلب
[ چهار شنبه 3 مهر 1392برچسب:, ] [ ] [ ali ]

بانوی شهر من!

بعید می دانم مقابل نگاه مردم شهر و میان کوچه و بازار و محله‌هایش

کسی با پوشیدن "ساپورت"

در روز رستاخیز نیز

"support" شود!!!

انتخاب با تو است...

[ چهار شنبه 3 مهر 1392برچسب:, ] [ ] [ ali ]

تصویر متحرک جالب

لطفا صبر کنید

[ چهار شنبه 3 مهر 1392برچسب:, ] [ ] [ ali ]

گروهبان وحید جمشیدی سرباز 24 ساله نیروی زمینی ارتش که برای مرخصی میخواست بره خونشون تو شمال، تو راه شاهد تصادف مهیب 2 خودرو شد و برای نجات 3 سرنشین که در اتاقک محبوس شده بودند رفت. در حالی که هر لحظه امکان انفجار ماشین داشت وحید بدون درنگ به کمک آنها رفت. در حین بردن نفر سوم به حاشیه اتوبان یک پراید با سرعت زیاد به او برخورد میکند.در این حادثه از ناحیه نخاع مهره های گردن و پای چپ دچار شگستگی و مصدومیت شد و بعد از سپری 1 ماه بحرانی در نهایت فوت کرد!

[ دو شنبه 1 مهر 1392برچسب:, ] [ ] [ ali ]

اعتماد مثل برچسب است.......

پس از آنکه برداشته میشود ،شاید دوباره چسبیده شود اما مثل روز اول محکم نخواهد بود.......

همیشه مواظب اعتماد در رابطه هایت باش.

[ شنبه 30 شهريور 1392برچسب:, ] [ ] [ ali ]

عشق رسوايی محض است كه حاشا نشود
عاشقی با اگر و شايد و اما نشود

شرط اول قدم آن است كه مجنون باشيم
هر كسی دربه در خانه ی ليلا نشود

دير اگر راه بيفتيم ، به يوسف نرسيم
سرِ بازار كه او منتظر ما نشود

[ شنبه 30 شهريور 1392برچسب:, ] [ ] [ ali ]

نیک بودن
نیک فکر کردن
گرفتن یک دست
لبخند زدن
مهربانی
مهر ورزیدن
هنرهایی هستند 
که هیچ ربطی به
نژاد
ملیت
رنگ پوست
ویــــــــــا 
زبان 
نــــــــــدارند

[ پنج شنبه 28 شهريور 1392برچسب:, ] [ ] [ ali ]

صحنه ای که "آلوارو مونرو" گاوباز معروف اسپانيايى را به گريه انداخت
چون فهميد كه حيوان نمى خواهد با او بجنگد
به نگاه معصوم این حیوان نگاه کنید
گاهی شعور یک حیوان بیشتر از بعضی انسانهاست .
ای کاش تمام کسانی که به جنگ دامن میزنند به اندازه این گاو شعور داشتن...

[ پنج شنبه 28 شهريور 1392برچسب:, ] [ ] [ ali ]

آدم مذهبي اي نيستم
اما
از آناني که به هيچ، پايبند نيستند، ميترسم
از آناني که خدا را به چالش مي کشند، ميترسم
اينها براي هيچ کس و هيچ چيز ارزشي قائل نيستند!
فريب ظاهر روشنفکرشان را نخوريد
کساني که تنها خود را و عقل خود را قبول دارند
شما را در نهايت، هيچ مي پندارند
اينان به عشق نيز خيانت ميکنند
چرا که خدايي ندارند....
آدم مذهبي اي نيستم
اما
خدا، همه دارايي من است...

[ سه شنبه 26 شهريور 1392برچسب:, ] [ ] [ ali ]

شايد باورتون نشه ولي اين يه داستان واقعيه!!!
ﺩﺧﺘﺮ ﻭ ﭘﺴﺮﯼ ﻋﺎﺷﻖ ﻫﻢ ﻣﯿﺸﻦ ﻭ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﻣﯿﮕﯿﺮﻥ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ کنن
ﭘﺪﺭِ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﻪ ﺷﺪﺕ ﻣﺨﺎﻟﻔﺖ ﻣﯽﮐﻨﻪ ، ﺩﺧﺘﺮ ﮐﻪ ﻧﻤﯿﺘﻮﻧﻪ ﺭﺿﺎﯾﺖ ﭘﺪﺭ ﺭﻭ ﺑﮕﯿﺮﻩ،ﺗﺼﻤﯿﻢ ﻣﯿﮕﯿﺮﻩ ﮐﻪ ﺑﺎ ﭘﺴﺮ ﻓﺮﺍﺭ ﮐﻨﻪ
ﭘﺪﺭ ﺩﺧﺘﺮ ﻭﻗﺘﯽ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﻣﯽﺷﻪ ﺑﺎ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﺍﻭﻧﻬﺎ ﻣﻮﺍﻓﻘﺖ ﻣﯽﮐﻨﻪ.
ﯾﮏ ﻫﻔﺘﻪ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻋﺮﻭﺳﯽ ﺩﺧﺘﺮ ﺩﺭ ﭼﺎﻟﻪﺍﯼ ﻣﯽﺍﻓﺘﻪ ﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﻟﺒﺎﺳﻬﺎﯾﺶ ﮔﻠﯽ ﻣﯽﺷﻪ
ﺩﺧﺘﺮ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﺮ ﻣﯿﮕﺮﺩه ﻭ ﻟﺒﺎﺳﺶ ﺭﻭ ﻣﯿﺸﻮﺭﻩ ﻭﻟﯽ ﺑﺎﺯ ﻟﮑﻪﺍﯼ ﺑﻪ جا ﻣﯽﻣﻮﻧﻪ

ﺷﺐ ﻓﺮﺷﺘﻪﺍﯼ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﺑﻪ ﺩﺧﺘﺮ ﻣﯿﺎﺩ ﻭ ﺍﺯﺵ ﻣﯽﺧﻮﺍﺩ ﮐﻪ ﺣﺘﻤﺎ ﺗﺎ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻋﺮﻭﺳﯽ ﺍﻭﻥ ﻟﮑﻪﻫﺎ ﺭﻭ ﺑﺮ ﻃﺮﻑ ﮐﻨﻪ ﻭﻟﯽ ﺩﺧﺘﺮ ﺧﻮﺍﺏ ﺭﻭ ﻧﺪﯾﺪﻩ ﻣﯿﮕﯿﺮﻩ.
ﺷﺐ ﺑﻌﺪ ﻫﻤﺎﻥ ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﺏِ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﻣﯿﺮﻩ ﻭ ﻫﻤﯿﻦ ﺩﺭ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺭﻭ ﺍﺯ ﺍﻭﻥ ﻣﯽﮐﻨﻪ.
ﻣﺎﺩﺭِ ﺩﺧﺘﺮ ﻟﺒﺎﺱ ﻫﺎﺭﻭ ﺑﺎﺯ ﻣﯿﺸﻮﺭﻩ ﻭﻟﯽ ﺍﻭﻥ ﻫﻢ ﻧﻤﯿﺘﻮﻧﻪ ﻟﮑﻪ ﺭﻭ ﺑﺮ ﻃﺮﻑ ﮐﻨﻪ.
ﻓﺮﺩﺍ ﺷﺐ ﺯﻧﮓِ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﻪ ﺻﺪﺍ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﺩ ﻭ ﺍﻭﻧﻬﺎ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﻣﯿﺸﻦ ﮐﻪ ﻫﻤﻮﻥ ﻓﺮﺷﺘﻪ ﻫﺴﺖ ﮐﻪ ﻣﯿﺎﺩ ﺟﻠﻮ ﻭ ﯾﻪ ﺑﺴﺘﻪﺍﯼ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺩﺧﺘﺮ ﻣﯿﺪﻩ،
ﺩﺧﺘﺮ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺗﺮﺳﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺑﻪ ﻓﺮﺷﺘﻪ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯿﮑﻨﻪ، ﻓﺮﺷﺘﻪ ﻣﯿﮕﻪ :
ﭘﻮﺩﺭ ﺷﺴﺘﺸﻮﻱ ﺑﺮﻑ ﺑﺎ ﻗﺪﺭﺕ ﺗﻤﻴﺰ ﻛﻨﻨﺪﮔﻲ ﻓـــﻮﻕ ﺍﻟﻌﺎﺩﻩ،
ﭘﺎﮐﺴﺎﻥ ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺖِ ﺧــــــــﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﻣﯽﺍﻧﺪﯾﺸـــــﺪ....مهر شده مهر شدهمهر شده

[ یک شنبه 24 شهريور 1392برچسب:, ] [ ] [ ali ]

آورده اند که کفن دزدی در بستر مرگ افتاده بود،پسر خویش را فراخواند، پسر به نزد پدر رفت گفت ای پدر امرت چیست ؟پدر گفت ،پسرم من تمام عمر به کفن دزدی مشغول بودم و همواره نفرین خلقی بدنبالم بود اکنون که در بستر مرگم و فرشتهءمرگ را نزدیک حس میکنم بار این نفرین بیش از پیش بردوشم سنگینی میکند.از تو میخواهم بعد از مرگم چنان کنی که خلایق مرا دعا کنند و از خدای یکتا مغفرت مرا خواهند. ..

پسر گفت ای پدر چنان کنم که میخواهی و از این پس مرد و زن را به دعایت مشغول سازم

‫پدر همان دم جان به جان آفرین تسلیم کرد.

‫از فردا پسر شغل پدر پیشه کرد با این تفاوت که کفن از مردگان خلایق می دزدید و چوبی در شکم آن مردگان فرو مینمود وازآن پس خلایق میگفتند خدا کفن دزد اول را بیامرزد که فقط میدزدید وچنین بر مردگان ما روا نمیداشت.

[ یک شنبه 24 شهريور 1392برچسب:, ] [ ] [ ali ]

ژول سیمون
خنده مصائب و مشکلات زندگی را کوچک و آلام روحی را محو می نماید

.

.

.

بوذرجمهر

بهترین کارها این است که درجوانی دانش اندوزی و در پیری بکاربری


ادامه مطلب
[ یک شنبه 24 شهريور 1392برچسب:, ] [ ] [ ali ]

حبیب آقا، نه کافه رفته است، نه کتاب خوانده است و نه سیگار برگ برلب گذاشته و کلاه کج بر سر.
نه با فیلم تایتانیک گریه کرده است و نه ولنتاین میداند چیست.
اما صدیقه خانم که مریض شد، شبها کار میکرد و صبحها به کار خانه میرسید.
در چشمانش خستگی فریاد میزد، خواب برایش یک آرزو بود.
اما جلوی بچه ها و صدیقه خانوم ذره ای ضعف بُروز نمیداد.
حبیب آقا عشق را معنا میکرد، نمایش نمیداد....

[ پنج شنبه 21 شهريور 1392برچسب:, ] [ ] [ ali ]

داستان تیرانداز یکی از داستانهای جالب مثنوی است. 

جوانی مفلس و بی پول از شدت نداری و فقر دست به دعا می برد و از خداوند تقاضای ثروت می کند. در خواب هاتف غیبی خبر از نقشه گنجی می دهد و خداوند به او می گوید این گنج از آن تو است حتی اگر دیگران از این نقشه گنج با خبر شوند.

جوان بعد از دیدن این خواب آن چنان خوشحال شد که در پوست خود نمی گنجید، با شادی و شعف به دنبال نقشه رفت و آن را پیدا کرد. در آن نقشه گفته شده بود که در جایی خاص رو به قبله، تیری در کمان بگذار و هر جا تیر افتاد آنجا را حفر کن و گنج خویش را بردار! 

تیرانداز تیری در کمان گذشت و زه را کشید و جایی که تیر افتاده بود را فورا حفر کرد اما گنجی نیافت. با خود گفت بایستی با قدرت بیشتری زه کمان را بکشم. مجددا تیری دیگری در کمان گذاشت ولی این بار نیز گنج را نیافت. خلاصه هر بار با قدرت بیشتری زه را می کشید و تیر را دورتر می انداخت ولی از گنج خبری نبود، هر بار تیرها دورتر می افتاد ولی باز هم از گنج خبری نبود! 

این کار آن قدر ادامه پیدا کرد که مردم شهر به او مشکوک شده و خبر به پادشاه رسید، پادشاه که جریان گنج را فهمیده بود کمانداران ماهر را جمع کرد و آنها با تمام قدرت تیر می انداختند و بعد زمین را می کندند. آنها شش ماه این کار را ادامه دادند اما گنجی در کار نبود!

بعد شاه گفت که این مرد دیوانه است او را رها کنید و اگر گنجی هم پیدا کرد به او کاری نداشته باشید.

مرد فقیر باز به خداوند پناه برد که خدایا نه تنها گنج ندادی بلکه رنج هم افزون شد و مردم مرا دیوانه می دانند. باز هاتف در خواب او آمد و گفت تو فضولی کردی و نصفه نیمه به پیغام ما گوش دادی. ما گفتیم تیر را در کمان بنه، نگفتیم که زه را بکش

[ پنج شنبه 21 شهريور 1392برچسب:, ] [ ] [ ali ]

آقای مجری :
اگه یکی دستشو آورد جلو یعنی ؟
فامیل : می گیم دستتو بکش !
کلاه قرمزی : می گیم مگه کاراته بازیه ؟
ببعی : می لیسیم
آقای مجری : نه ما هم دستمونو می بریم جلو و باهاش دست می دیم

حالا اگه دستشو نیاورد جلو چی ؟
پسرعمه زا : ما دستمونو می بریم جلو می کنیم تو نافش!

[ سه شنبه 19 شهريور 1392برچسب:, ] [ ] [ ali ]

 از بعضیا میپرسی اسم بچه تونو چی گذاشتید ؟
یه چیزی میگن که مجبور میشی بعدش بپرسی به سلامتی حالا دختره یا پسر !؟

.

.

.

گاهی انقد تو کارام “دس دس” میکنم
که یهو اطرافیانم پا میشن شروع میکنن رقصیدن !


ادامه مطلب
[ یک شنبه 17 شهريور 1392برچسب:, ] [ ] [ ali ]

عکس های خنده دار و جالب گلچین شده ، حتما ببینید 

[تصویر:  1378541818123.jpg]


ادامه مطلب
[ یک شنبه 17 شهريور 1392برچسب:, ] [ ] [ ali ]

آرام باش، 

حوصله کن، 

آب های زودگذر، 

هیچ فصلی را نخواهند دید 

از ریگ های ته جویبار شنیده ام 

مهم نیست که مرا 

...از ملاقات ماه و گفت و گوی باران 

بازداشته اند. 

من برای رسیدن به آرامش 

تنها به تکرار اسم تو 

بسنده خواهم کرد... 

حالا آرام باش 

همه چیز درست خواهد شد...

[تصویر:  82899712161075612072.jpg]

[ یک شنبه 17 شهريور 1392برچسب:, ] [ ] [ ali ]

فقط دعا كنيد پدرم شهيد بشه!

خشكم زد. گفتم دخترم اين چه دعاييه؟

گفت:آخه بابام موجيه!

گفتم خوب انشاالله خوب ميشه، چرادعاكنم شهيد بشه؟

آخه هروقت موج ميگيردش و حال خودشو نميفهمه شروع ميكنه منو

و مادر و برادر رو كتك ميزنه! ، امامشكل ما اين نيست!

گفتم: دخترم پس مشكل چيه؟

گفت: بعداينكه حالش خوب ميشه ومتوجه ميشه چه كاري كرده.شروع

ميكنه دست و پاهاي همهمون را ماچ ميكنه و معذرت خواهي ميكنه.

حاجي ما طاقت نداريم شرمندگي پدرمون را ببينيم.

حاجي دعاكنيد پدرم شهيد بشه

 

[ یک شنبه 17 شهريور 1392برچسب:, ] [ ] [ ali ]

می گویند خطا کردن فعل انسانی است و بخشیدن امری آسمانی. در این راستا نتایج بررسی های جدید نیز نشان می دهند که بخشیدن دیگران، قلب را تقویت می کند.محققان آمریکایی دریافته اند افرادی که خشم خود را کنترل می کنند کمتر دچار افزایش فشارخون می شوند.

در یک مطالعه انجام شده روی بیش از ۲۰۰ داوطلب، از تعدادی از داوطلبان خواسته شد تا درباره دوستی که آن ها را ناراحت کرده است فکر کنند و از بقیه نیز خواسته شد دوستی را که باعث ناراحتی آن ها شده بود، ببخشند.

فشارخون و ضربان قلب داوطلبان از طریق دستگاه ها کنترل می شد. نتایج نشان داد گروه خشمگین نسبت به گروه بخشنده با افزایش زیاد فشارخون روبه رو شدند، اما ضربان قلب هر ۲ گروه تغییری نکرده بود. به گفته محققان بخشیدن، میزان واکنش پذیری به استرس را کاهش می دهد.
اگرچه افزایش کوتاه مدت فشارخون مضر نیست اما در طولانی مدت خطر بروز حمله قلبی و سکته را افزایش می دهد.

[ یک شنبه 17 شهريور 1392برچسب:, ] [ ] [ ali ]

محشر پر از هیاهو بود و زن در اضطراب.
بی مقدمه فریاد کشید:
خدایا! خودت مرا زیبا آفریدی ، خودت مرا آراستی و جلوه دادی،
همین ها بود که دام زندگی ام شد...

حرفش تمام نشده بود که مریم را آوردند؛ مریم مقدس.
تا نگاهش کرد، از زیبایی اش مبهوت شد و از عفّتش غرق در خجالت.
دیگر حرفی برای گفتن نداشت...

برگرفته از حدیثی از امام صادق علیه السلام

[ سه شنبه 12 شهريور 1392برچسب:, ] [ ] [ ali ]

برنده واقعی کیست ؟
پسر ۸ ساله ی من دونده ی خوبی بود و در اکثر مسابقات مدال می آورد.
روزی برای دیدن مسابقه ی او رفتم.در مسابقه ی اول مدال طلا را کسب کرد.
مسابقه ی دوم آغاز شد.
او شروع خوبی داشت اما در پایان مسابقه حرکت خود را کند کرد و نفر چهارم شد.
برای دلداری به سراغ او رفتم تا نکند به خاطر اول نشدن ناراحت باشد.
پسرم خنده ی معصومانه ای کرد و گفت:
مامان یه رازی بهت میگم ولی پیش خودمون بمونه.
کنجکاو شدم. پسرم ادامه داد:
من یک مدال بردم اما دوستم نیکولاس هیچ مدالی نبرده بود
و خیلی دوست داشت یک مدال برای مادر پیرش ببرد. برای همین گذاشتم او اول بشود.
پرسیدم:پس چرا چهارم شدی ؟
خندید و جواب داد:
آخه نیکولاس میدونه من دونده ی خوبی هستم.
اگر دوم می شدم همه چیز را میفهمید.حالا میتوانم بگم پایم پیچ خورد و عقب افتادم

[ سه شنبه 12 شهريور 1392برچسب:, ] [ ] [ ali ]
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 21 صفحه بعد
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید.امیدوارم لحظات خوبی را در این وبلاگ داشته باشید.
امکانات وب

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 528
بازدید دیروز : 2472
بازدید هفته : 7541
بازدید ماه : 17585
بازدید کل : 298063
تعداد مطالب : 4364
تعداد نظرات : 1580
تعداد آنلاین : 1

فروش بک لینکطراحی سایتعکس