خدایا !
می دانی کشتی وجودم در تبلوری عاشقانه
در دریای شک و تردید گرفتار توفانی سخت شد
غمی به غربت اشک عاشقانه ی عاشقی تنها
آسمان قلبم را در هم می فشارد
امروز منم تنها ترین
منم سر گشته ترین
در برابرت به سجده می نشینم ای ناز بهار
به خاک پایت چشم می نهم ای لطافت دیدار
بر من ببخشای قصورم را
می دانی که جز درگاه مهربانی تو
هیچ دری به رویم گشاده نیست
می دانی روحم دریای آشفتگی است
از تو می خواهم این آشفتگی را
به آرامشی ماندگار بدل گردانی
معبود من !
چشم امیدم به لطف توست
و
نوای زندگانی ام را
نوید ترانه ی بخشش تو می نوازد.
می دانی
آتش سوزانی وجودم را در خود بلعیده است
که همه ی هستی ام را می سوزاند
و خاکسترم را به دم سرد باد می سپارد .
و باز تو خوب می دانی
که ذره ذره ی وجودم نام از تو دارد
و در قطره قطره ی خونم یاد تو جاری است .
آرام بخش دل ها !
گناهم را ببخشای و بر من خرده مگیر
که من انسانم و تو خدای انسان
نظرات شما عزیزان: